English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
situated واقع در جایگزین
Other Matches
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
subs جایگزین کردن
sub جایگزین کردن
seat جایگزین ساختن
seated جایگزین ساختن
seats جایگزین ساختن
alternate track شیار جایگزین
alternative cost هزینه جایگزین
locator جایگزین شونده
replacing جایگزین کردن
replaces جایگزین کردن
replaced جایگزین کردن
replace جایگزین کردن
variants رمزهای جایگزین
tabernacle مرقد جایگزین شدن
substituting قائم مقام جایگزین کردن
substituted قائم مقام جایگزین کردن
substitute قائم مقام جایگزین کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
replacement cost هزینه جایگزین کردن چیزی
substitution جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
replacement service سرویس جایگزین رفت و آمد [حمل و نقل]
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
replacement bus service سرویس جایگزین رفت و آمد [حمل و نقل]
vga مین کند و با SVGA جایگزین شده است
macro فرآیندی که فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جایگزین میشود
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
mos نیمههای اکسید آهن جایگزین . طرح و سافت مدار مجتماع
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
binding time زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
thesauruses فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
thesaurus فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
Pentium Pro قوی ترین پردازنده موجود سافت Intel. که جایگزین Pentium میشود برای PCهای با کارایی بالا
NiCad نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
literal چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
dummies متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
dummy متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
lexical analysis مرحلهای در ترجمه برنامه که نرم افزار کامپایل یا ترجمه کلمات کلیدی برنامه را با دستورات که ماشین جایگزین کند
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
situates واقع در
situate واقع در
post mortem پس از واقع
substantially در واقع
indeed در واقع
in reality در واقع
situating واقع در
postmortem پس از واقع
bestead واقع
As it were در واقع
situated or situate واقع
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
degauss پاک کردن داده از روی نوارمغناطیسی و جایگزین کردن داده جدید
realistic واقع بین
initials واقع در اغاز
realists واقع بین
realist واقع بین
initialling واقع در اغاز
postern واقع درعقب
osculant واقع شونده
initial واقع در اغاز
situated واقع شده در
precordial واقع در پیش دل
procephalic واقع در جلو سر
realists واقع گرا
initialed واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
lumbar واقع در کمر
realistic واقع گرایانه
intradermic واقع در زیرپوست
axile واقع درمحور
intradermal واقع در زیرپوست
intervascular واقع در میان رگ ها
initiatory واقع در اول
capsulate واقع درکپسول
centric واقع درمرکز
dereism واقع گریزی
dichasial واقع در دو طرف
extraception واقع نگری
extreme position واقع درمنتهاالیه
flight from reality واقع گریزی
intralogical واقع در حدودمنطق
hypodermal واقع در زیرپوست
realistically واقع بین
realistically واقع گرایانه
located inside تو واقع شده
trumped up خلاف واقع
trumped-up خلاف واقع
intramontane واقع در کوهستان
limitrophe واقع در مرز
life like واقع نما
it lies on the east of در خاور واقع
alpha lyrae نسر واقع
haemal واقع درسوی دل
down-to-earth واقع بین
vega نسر واقع
yonder واقع درانجا
vertical واقع در نوک
covenants واقع شود
vanward واقع درجلو
transpontine واقع در انسوی پل
down to earth واقع بین
onshore واقع در ساحل
take place واقع شدن
nether واقع در زیر
nether واقع در پایین
to take place واقع شدن
realist واقع گرا
to come to pass واقع شدن
covenant واقع شود
realism واقع بینی
objectivity واقع بینی
lies واقع شدن
lied واقع شدن
lie واقع شدن
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
realism واقع گرایی
realism واقع گرائی
setting up واقع شده
sets واقع شده
set واقع شده
untrue خلاف واقع
occurred واقع شدن
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
hindered واقع درعقب
subjacent واقع در زیر
sinisteral واقع درسمت چپ
sublunar واقع در زیرقمر
occurring واقع شدن
shipside واقع در کنارکشتی
hinders واقع درعقب
situated or situate واقع شده
occurs واقع شدن
superjacent واقع درفوق
hindering واقع درعقب
occur واقع شدن
hinder واقع درعقب
search and replace خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
interdental واقع در میان دو دندان
situated to the right واقع دردست راست
interdigital واقع در میان انگشتان
interdigitate واقع در میان انگشتان
interfacial واقع در میان دورو
southwest واقع در جنوب غربی
interplanetary واقع در بین سیارات
intermural واقع در میان دیوارها
intermundane واقع در میان دو جهان
intermontane واقع در میان دو کوه
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
interjacent در میان واقع شونده
interscapular واقع در میان دو کتف
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
intercellular واقع در میان یاخته ها
premedian واقع در نیمه قدامی
half way واقع در نیمه راه
premedial واقع در نیمه قدامی
hypogastric واقع در زیر شکم
hypogeal واقع در شکم خاک
hypogeous واقع در شکم خاک
hypogynous واقع در زیر تخمدان
interamnian واقع در میان دو رودخانه
interaxal واقع در میان دو کوه
interaxial واقع در میان دو کوه
pre ocular واقع در جلو چشم
intercensal واقع در میان دو سرشماری
intercililary واقع در میان ابروها
intercolumnar واقع در میان دو ستون
haemal واقع درسوی چپ سینه
interseptal واقع در میان جدارها
pantropical واقع در مناطق حاره
ventral واقع بر روی شکم
pantropic واقع در مناطق حاره
nodal واقع درنزدیک گره
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
to come in useful سودمند واقع شدن
lobar واقع در قسمتهای ریه
moral realism واقع نگری اخلاقی
midship واقع درمیان کشتی
midmost واقع در عین وسط
middlemost واقع در عین وسط
subocular واقع درزیر چشم
surfacer جسم واقع در سطح
subsacral واقع درزیراستخوان خاجی
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
mid most واقع در عین وسط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com