Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
intratelluric
واقع در درون زمین
Other Matches
intra uterine
واقع در درون زهدان
intracellular
واقع در درون سلول
intravitreous
واقع در درون رطوبت شیشهای
intrauterine
واقع در بچه دان یا رحم درون زهدانی
underground water
اب درون زمین
cislunar
واقع بین زمین وماه
underground
واقع در زیرزمین زیر زمین
dead ground
زمین واقع در زاویه بیروح
intrapermafrost water
ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
chthonic
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
chthonian
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
bedrock
سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است
antipodal
مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intercoastal
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
in line processing
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
in the recesses of the heart
در درون دل
inbound
به درون
reentrant
درون رو
inly
از درون
interior
درون
interiors
درون
internally
از درون
ben
درون
endogenous
درون زا
inside
درون
inhaul line
درون کش
interiorly
از درون
insides
درون
abintra
از درون
cores
درون
inward
درون
core
درون
endocarp
درون بر
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
inrush
درون یورش
input
درون داد
inpouring
بسوی درون
input
درون گذاشت
inner directed
درون وابسته
endophagous
درون خوار
intrapsychic
درون روانی
inputted
درون گذاشت
insalivate
درون یورش
entranced
درون رفت
inbuilt
درون بافته
endogamy
درون همسری
endogen
درون زایی
endogenous
درون زاد
endogenous variable
متغیر درون زا
endogeny
درون زایی
emigration
درون کوچکی
endolymph
درون- لنف
entrances
درون رفت
entrancing
درون رفت
subjectivism
درون گرایی
entrance
درون رفت
inputted
درون داد
endogamous
درون همسری
introverts
درون گرا
entoptic
درون چشمی
entotic
درون گوشی
intrastate
درون کشوری
located inside
در درون قرارگرفته
insights
درون بینی
insight
درون بینی
interstitial
درون شبکهای
intrauterine
درون رحمی
on line
درون خطی
introflexion
سوی درون
idiotropic
درون نگر
inwards or inward
سوی درون
endocrine
درون ریز
introversion
درون گرایی
assimilation
درون سازی
online
درون خطی
influent
درون ریز
entoderm
درون پوست
intrastate
درون ایالتی
feed
درون گذاشت
introvert
درون گرا
feeds
درون گذاشت
endomorph
درون دگرگون
self reflection
درون اندیشی
retropulsion
درون ریزی
inlier
درون هشته
endoplasm
درون مایه
pronation
درون گرداندن
endopsychic
درون روانی
endoscope
درون بین
ingression
درون روی
endosmose
درون راند
endothelium
درون پوش
endozoic
درون جانوری
introjection
درون فکنی
intramolecular
درون مولکولی
autochthonous
درون خیز
ataraxia
ارامش درون
intrafusal
درون دوکی
intraindividual
درون فردی
talents
درون داشت
throughout
از درون وبیرون
talent
درون داشت
transcrystalline
درون بلورهای
intrapersonal
درون فردی
subversion
درون واژگونی
ingrowing
درون رویان
introspection
درون گرایی
introspection
درون نگری
intracellular
درون یاختهای
intradermic
درون پوستی
intramolecular
درون ذرهای
inborn
درون زاد
innate
درون زاد
intravenously
درون وریدی
intravenous
درون وریدی
talented
درون داشت
inbreeding
درون همسری
intercontinental
درون بری
immigration
درون کوچی
intracranial
درون جمجمهای
endocrinology
درون ریزشناسی
endoderm
درون پوست
introspective
درون نگر
interpolations
درون گیری
introspective
درون نگرانه
intradermal
درون پوستی
interpolations
درون یابی
endocardium
درون شامه دل
intramuscular
درون عضلانی
inland
درون کشور
endobiotic
درون بافتی
interpolation
درون یابی
interior
درونی درون
intramuscular
درون ماهیچهای
interpolation
درون گیری
interiors
درونی درون
postmortem
پس از واقع
post mortem
پس از واقع
bestead
واقع
situating
واقع در
situate
واقع در
substantially
در واقع
indeed
در واقع
situated or situate
واقع
in reality
در واقع
situates
واقع در
As it were
در واقع
introrsal
رو کننده بسوی درون
incurvation
خم سازی سوی درون
interstitial atom
اتم درون شبکهای
interpolate
درون یابی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com