English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
left handed واقع در سمت چپ ناشی
Other Matches
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
muffed ناشی
descended ناشی
amateurish ناشی
emergent ناشی
ills ناشی
ill- ناشی
dilettanti ناشی
dilettantes ناشی
resulted ناشی
gauche ناشی کج
maladroit ناشی
skilless ناشی
skill less ناشی
muffs ناشی
muffing ناشی
muff ناشی
result ناشی
therefrom ناشی از ان
resulting ناشی
due ناشی از
dilettante ناشی
even tual ناشی
mala filde ناشی
ill ناشی
Due to ناشی از
on account of somebody [something] ناشی از
resultant ناشی
novices ادم ناشی
gaucherie ناشی گری
negligent ناشی از بی مبالاتی
irritative ناشی از تحریک
privative ناشی از محرومیت
hypostatic ناشی از ته نشینی
guttural ناشی از گلو
jackleg ناشی نادرست
internal ناشی ازدرون
stingy ناشی از خست
due to an accident ناشی از یک حادثه
issue ناشی شدن
issued ناشی شدن
issues ناشی شدن
toxic ناشی از زهراگینی
rhapsodical ناشی از احساسات
adipic ناشی ازچربی
abnerval ناشی از عصب
sequent منتج ناشی
gremie بی تجربه و ناشی
premune ناشی از جلوگیری
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
novice ادم ناشی
emanate ناشی شدن
emanated ناشی شدن
emanates ناشی شدن
awkward age سن خامکار [ناشی]
emanating ناشی شدن
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
awkward بی لطافت ناشی
unfortunate ناشی ازبدبختی
awkwardness ناشی گری
tisy ناشی از مستی
unskil ناشی بی مهارت
variorum ناشی ازچندمنبع
rise ناشی شدن از
rise ناشی شدن
rises ناشی شدن
unperfect ناشی نابلد
rises ناشی شدن از
proceeded ناشی شدن از عایدات
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
resulting ناشی شدن نتیجه
proceed ناشی شدن از عایدات
comes رخ دادن ناشی شدن
impiteous ناشی از سخت دلی
come رخ دادن ناشی شدن
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
ebb current جریان ناشی از افت اب
result ناشی شدن نتیجه
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
arising رخ دادن ناشی شدن
absorption losses تلفات ناشی از جذب
arises رخ دادن ناشی شدن
arise رخ دادن ناشی شدن
resulted ناشی شدن نتیجه
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
despiteous ناشی ازکینه یالج
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
inexpertly ازروی ناشی گری
well-meaning ناشی از قصد خوب
wind wave خیز اب ناشی از باد
shear failure گسیختگی ناشی از برش
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
rube ادم دهاتی ناشی
royalistic ناشی از شاه پرستی
renunciatory ناشی از انکار نفس
renunciative ناشی از انکار نفس
ravening حریص ناشی از حرص
shear stress تنش ناشی از برش
internal باطنی ناشی ازدرون
short sighted ناشی از کوته نظری
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
flow ناشی شدن فلو
flowed ناشی شدن فلو
flows ناشی شدن فلو
wind wave موج ناشی از باد
war risks خطرات ناشی از جنگ
well meaning ناشی از قصد خوب
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
perjurious ناشی از پیمان شکنی
pot valour دلپری ناشی از مستی
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
intuitional ناشی از درک مستقیم
occupation disease امراض ناشی از کار
shear crack ترک ناشی از برش
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
well-intentioned ناشی از نیت خوب
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
situating واقع در
bestead واقع
in reality در واقع
As it were در واقع
substantially در واقع
situate واقع در
post mortem پس از واقع
situated or situate واقع
situates واقع در
postmortem پس از واقع
indeed در واقع
lummox ادم ناشی وخام دست
wage push inflation تورم ناشی از فشار مزد
greenhorn مبتدی ادم خام یا ناشی
greenhorns مبتدی ادم خام یا ناشی
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
paganish بیت پرست ناشی ار شرک
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
well mcaning خوش نیت ناشی از قصدخوب
wind load سربار ناشی از اثرات باد
maladroitness ناشی گری بیدست و پایی
idols of the cave اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the market اوهام ناشی از سخن وامیزش
laity مردم غیر روحانی ناشی
deflationary gap لطمه ناشی از رکود اقتصادی
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
repetitive stress injury اسیب ناشی از فشار تکراری
rental income درامد ناشی از اجاره بها
dispersion error اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
property income tax مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
catcher بوکسور ناشی کتک خور
cost push inflation تورم ناشی از فشار هزینه
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
excess demand inflation تورم ناشی از مازاد تقاضا
bizarre غیر مانوس ناشی از هوس
titular ناشی از لقب رسمی افتخاری
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
supply push inflation تورم ناشی از فشار عرضه
somatogenic ناشی از سلولهای جداری وبدنه
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
demand pull inflation تورم ناشی از فشار تقاضا
derives ناشی شدن از منتج کردن
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
scrupulous ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
lewd ناشی از هرزگی شهوت پرست
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
derive ناشی شدن از منتج کردن
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
deriving ناشی شدن از منتج کردن
covenants واقع شود
take place واقع شدن
nether واقع در زیر
nether واقع در پایین
trumped up خلاف واقع
lies واقع شدن
trumped-up خلاف واقع
life like واقع نما
occur واقع شدن
occurred واقع شدن
dereism واقع گریزی
to come to pass واقع شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com