Dictiornary-Farsi | وانمود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (4 milliseconds)

English	Persian
feint	وانمود
feinted	وانمود
feinting	وانمود
feints	وانمود
feigning	وانمود
pretence	وانمود
pretences	وانمود
pretenses	وانمود
affectation	وانمود
affectations	وانمود
make believe	وانمود
make-believe	وانمود
faking	وانمود
pretension	وانمود
pretensions	وانمود
dissimulation	وانمود
fakery	وانمود


Other Matches

posers	وانمود کن
poseur	وانمود کن
poseurs	وانمود کن
poser	وانمود کن
pretenders	وانمود گر
pretender	وانمود گر
simular	وانمود کننده
simulafe	وانمود کردن
play at	وانمود کردن
lead on	وانمود کردن
affecter	وانمود کننده
factitious	وانمود کننده
dissemble	وانمود کردن
play-act	وانمود کردن
feign	وانمود کردن
pretend	وانمود کردن
make believe <idiom>	وانمود کردن
sham	وانمود کردن
let on <idiom>	وانمود کردن
play-acts	وانمود کردن
play-acting	وانمود کردن
play-acted	وانمود کردن
to make believe	وانمود کردن
simulations	وانمود تظاهر
feigns	وانمود کردن
feign	وانمود کردن
shams	وانمود کردن
sham	وانمود کردن
possums	وانمود کردن
possum	وانمود کردن
simulate	وانمود کردن
simulation	وانمود تظاهر
pretend	وانمود کردن
seems	وانمود شدن
seemed	وانمود شدن
seem	وانمود شدن
simulating	وانمود کردن
pretends	وانمود کردن
pretending	وانمود کردن
simulates	وانمود کردن
simulator	دستگاه وانمود ساز
simulators	دستگاه وانمود ساز
simulate	وانمود سازی کردن
simulating	وانمود سازی کردن
put on	وانمود کردن بکارانداختن
simulates	وانمود سازی کردن
to set up for......	خود را..........وانمود کردن
assume	بخود بستن وانمود کردن
assumes	بخود بستن وانمود کردن
simulate	تقلید نشان دادن وانمود کردن
he pretended to be asleep	چنین وانمود کرد که خواب است
simulates	تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating	تقلید نشان دادن وانمود کردن
Dont sidetrack the issue.	خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
heroize	خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
snake in the grass <idiom>	دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
represent	نمایندگی کردن وانمود کردن
represented	نمایندگی کردن وانمود کردن
represents	نمایندگی کردن وانمود کردن