English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
abandonment واگذاری دل کندن
Other Matches
transfers واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transferring واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
grub جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubbed جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubs جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
pulls کندن پشم کندن از
pull کندن پشم کندن از
peels پوست کندن کندن
devolution واگذاری
assigment واگذاری
transference واگذاری
assignments واگذاری
consignation واگذاری
cession واگذاری
concessions واگذاری
bailment واگذاری
abandoment واگذاری
concession واگذاری
transfer واگذاری
surrenders واگذاری
surrendered واگذاری
surrender واگذاری
transferring واگذاری
resignations واگذاری
resignation واگذاری
transfers واگذاری
abalienate واگذاری
abaloenation واگذاری
devolvement واگذاری
leaving واگذاری
leave واگذاری
transter واگذاری
conveyance واگذاری
resign واگذاری
surrendering واگذاری
resigns واگذاری
assignment واگذاری
relinguishment واگذاری
conveyances واگذاری
condescension واگذاری
surrendered واگذاری صرفنظر
surrenders واگذاری صرفنظر
assignment واگذاری اسناد
submission واگذاری تفویض
transfer واگذاری تحویل
quiet enjoyment واگذاری مطلق
remittances واگذاری وجه
surrender واگذاری صرفنظر
abandon واگذاری رهاسازی
remittances وجه واگذاری
abandoning واگذاری رهاسازی
abandons واگذاری رهاسازی
assignment of contract واگذاری قرارداد
remittance واگذاری وجه
remittance وجه واگذاری
transfer واگذاری نقل
distribution of forces واگذاری نیروها
estate in joint tenancy واگذاری مشاع
feoffment واگذاری تیول
infeudation واگذاری به تیول
instrument of assignment سند واگذاری
retrocession واگذاری مجد د
target allocation واگذاری هدف
transferable credit اعتبارقابل واگذاری
voluntary assignment واگذاری اختیاری
demission واگذاری استعفاء
transferring واگذاری نقل
transferring واگذاری تحویل
assignments واگذاری اسناد
transfers واگذاری تحویل
transfers واگذاری نقل
assignable credit اغتبارقابل واگذاری
sector منطقه واگذاری
bail واگذاری انتقال
apportionment واگذاری اعتبار
sectors منطقه واگذاری
weapons assignment واگذاری جنگ افزار
vested in interest واگذاری حق انتفاع موجل
ration method سبک واگذاری جیره
transferring سند انتقال یا واگذاری
release documents against واگذاری اسناد در مقابل
troop basis مبنای واگذاری یکان
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
transfers سند انتقال یا واگذاری
deed of assignment سند واگذاری اختیارات
apportionment واگذاری سهمیه بودجه
transfer سند انتقال یا واگذاری
assignation قرار ملاقات واگذاری
assignations قرار ملاقات واگذاری
vested in possession واگذاری مال تحت تصرف
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
releases ازاد سازی رهایی واگذاری
grant امتیاز اجازه واگذاری رسمی
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
air defense sector منطقه واگذاری شده پدافندهوایی
grants امتیاز اجازه واگذاری رسمی
granted امتیاز اجازه واگذاری رسمی
released ازاد سازی رهایی واگذاری
release ازاد سازی رهایی واگذاری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
lease واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
leases واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
leases نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
lease نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
gouging کندن
avulse از جا کندن
pugs کندن
evulsion کندن
tweeze کندن مو
tweese کندن مو
graved کندن
divulsion کندن
incise کندن
dig , in کندن
gouges کندن
discerption کندن
channelize کندن
gouged کندن
gouge کندن
incises کندن
incised کندن
to put off کندن
quills پر کندن از
quill پر کندن از
gnawed کندن
gnaws کندن
pug کندن
raise از جا کندن
channels کندن
channelled کندن
channeling کندن
channeled کندن
gnaw کندن
scours کندن
raises از جا کندن
strip کندن
pluck کندن
plucked کندن
plucking کندن
plucks کندن
scour کندن
scoured کندن
channel کندن
hair pulling کندن مو
take off کندن
carve کندن
trench کندن
carves کندن
carved کندن
trenches کندن
to chip off کندن
pick-ups کندن
to break off کندن
pick-up کندن
elevators از جا کندن
elevator از جا کندن
tearoff کندن از
mines کندن
mined کندن
to take off کندن
pick کندن
carvings کندن
picks کندن
insculp کندن
cut out کندن
to pick off کندن
mine کندن
stubbing از بیخ کندن
to bore a tunnel تونل کندن
gulleys کارد کندن
gullies کارد کندن
stub از بیخ کندن
gully کارد کندن
hulls پوست کندن
stubbed از بیخ کندن
scalp پوست کندن از سر
dehorn شاخ را کندن
to dig out کندن ودراوردن
stubs از بیخ کندن
scalps پوست کندن از سر
rib نهر کندن
shale صدف کندن
to drill a well چاه کندن
to die hard دیرجان کندن
to pick a hole in سوراخ کندن در
slipe پوست کندن از
undressing لباس کندن
barks پوست کندن
bark پوست کندن
hull پوست کندن
outroot از ریشه کندن
mortise کام کندن
strikes چادر را از جا کندن
durdge جان کندن
excoriate پوست کندن از
excorticate پوست کندن
unhusk پوست کندن
extirpate ازبن کندن
barked پوست کندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com