Dictiornary-Farsi | وتد ناقص دراخر شعر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 160 (2 milliseconds)

English	Persian
catalexis	وتد ناقص دراخر شعر


Other Matches

catalectic	یک سبب کم دراخر
flag	خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flags	خسته شدن دونده دراخر مسابقه
incomplete	ناقص
incomplete flower	گل ناقص
roughcast	ناقص
deficient	ناقص
inconsummate	ناقص
manque	ناقص
skimpy	ناقص
meagre	ناقص
inadequate	ناقص
half-baked	ناقص
in defect	ناقص
defective	ناقص
rudimentary	ناقص
violators	ناقص
violator	ناقص
mutilating	ناقص
imcomplete	ناقص
mutilated	ناقص
mutilates	ناقص
mutilate	ناقص
imperfective	ناقص
malformed	ناقص
shortest	ناقص
shorter	ناقص
stickit	ناقص
rudimental	ناقص
imperfect	ناقص
incorrect	ناقص
faulty	ناقص
short	ناقص
unperfect	ناقص
frustum	هرم ناقص
frustum	مخروط ناقص
half baked	ناپخته ناقص
half truth	حقیقت ناقص
hemiplegia	فلج ناقص
blastie	ناقص الخلقه
imcomplete ditch	گود ناقص
framentary	شکسته ناقص
faulty switching	سوئیچینگ ناقص
faulty design	طرح ناقص
annular eclipse	خسوف ناقص
demonish	ناقص کردن
flawed	معیوب ناقص
erectio deficiens	نعوظ ناقص
wanting in reason	ازعقل ناقص
paresis	فلج ناقص
paraparesis	فلج ناقص پا
incomplete induction	استقراء ناقص
nubbin	میوه ناقص
mutilator	ناقص کننده
miscreation	خلقت ناقص
moon calf	خلقت ناقص
incomplete breakdown	شکست ناقص
incapacious	بی گنجایش ناقص
in my poor opinion	بعقل ناقص من
imperfect competition	رقابت ناقص
imperfect market	بازار ناقص
mooncalf	ناقص الخلقه
truncation	ناقص سازی
truncated distribution	توزیع ناقص
tracheid	اوند ناقص
to put in rime	قافیه ناقص
in my poor opinion	بعقیده ناقص من
missed approach	فرود ناقص
misshapen	ناقص الخلقه
lack	ناقص بودن
ill	بطور ناقص
defectively	بطور ناقص
apoplexy	سکتهء ناقص
half	شریک ناقص
deficiently	بطور ناقص
lacked	ناقص بودن
lacks	ناقص بودن
imperfectly	بطور ناقص
deformed	ناقص شده
ill-	بطور ناقص
half	بطور ناقص
paralysis	سکته ناقص
ills	بطور ناقص
misfiring	احتراق ناقص
low order	انفجار کند یا ناقص
oaf	بچه ناقص الخلقه
oafs	بچه ناقص الخلقه
market imperfection	ناقص بودن بازار
miscreate	ناقص الخلقه ساختن
meagrely	بطور لاغر یا ناقص
overshoots	فرود ناقص هواپیما
overshooting	فرود ناقص هواپیما
parachromatopsia	رنگ کوری ناقص
unemployment equilibrium	تعادل در اشتغال ناقص
sketchier	از روی عجله ناقص
sketchiest	از روی عجله ناقص
to do by halves	ناقص انجام دادن
sketchily	از روی عجله ناقص
stepped thread	کولاس پیچی ناقص
stepped thread	پیچ ناقص کولاس
sketchy	از روی عجله ناقص
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
overshoot	فرود ناقص هواپیما
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
parachromopsia	رنگ کوری ناقص
incomplete pictures test	ازمون تصویرهای ناقص
heterometabolic	دارای دگردیسی ناقص
mutilates	ناقص یا فلج کردن
heterometabolous	دارای دگردیسی ناقص
mutilating	ناقص یا فلج کردن
garble	تحریف یا ناقص کردن
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
fragmental	ریز شده ناقص
fragmentary	ریز شده ناقص
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
mutilate	ناقص یا فلج کردن
truncating	شاخه زدن ناقص کردن
truncates	شاخه زدن ناقص کردن
paretic	دچار فلج ناقص یا عضلانی
verticillium	قارچ ناقص افت گیاهی
We don't do things by half-measures.	کاری را ناقص انجام ندادن
truncated	شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things by halves.	کاری را ناقص انجام ندادن
truncate	شاخه زدن ناقص کردن
imperfect oligopoly	انحصار چند جانبه ناقص
We don't do things halfway.	کاری را ناقص انجام ندادن
orthopaedy	فن درست کردن انامهای ناقص
to break aset	خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
We don't do half-ass job [American E] [derogatory]	کاری را ناقص انجام ندادن
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
teratology	مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
huddled	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crab	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
malnutrition	تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
The comparison is misleading [flawed] .	مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
huddling	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
paraplegics	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
orthopaedic	مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegic	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
bobtail	اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
osteoclasis	استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
frictional unemployment	بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb>	کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment	اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump	از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
mayhem	چلاق کردن ناقص العضو کردن
eyespot	چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
normal slump	درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mutilating	ناقص کردن فلج کردن
mutilate	ناقص کردن فلج کردن
marring	ناقص کردن بی اندام کردن
marred	ناقص کردن بی اندام کردن
mar	ناقص کردن بی اندام کردن
mutilates	ناقص کردن فلج کردن
mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست