Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the proceeds of the sale
وجوهی که از فروش بدست می اید
Other Matches
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
funded debt
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
The funds collected so far .
وجوهی که تا کنون گرد آوری شده است
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
theoric
وجوهی که در یونان باستان جمع میکردند ...رفتن به تماشاخانه هاکمک کنند
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
furrier
خز فروش پوست فروش
furriers
خز فروش پوست فروش
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
at the hand of
بدست
by
بدست
procure
بدست اوردن
gets
بدست امده
gets
بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
getting
بدست امده
come by
<idiom>
بدست آوردن
acquire
بدست آوردن
manual
وابسته بدست
acquiring
بدست اوردن
provider
بدست اورنده
providers
بدست اورنده
get
بدست امده
acquires
بدست اوردن
get
بدست اوردن
getting
بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
catch
بدست اوردن
to come to hand
بدست امدن
securer
بدست اورنده
procurable
بدست اوردنی
offer
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
soothe
دل بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
obtainable
بدست اوردنی
procurement
بدست اوری
obtain
بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
to go to the wright
بدست استادافتادن
offers
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
gains
بدست آوردن
get table
بدست اوردنی
hand in hand
دست بدست
impetrate
بدست اوردن
attenuation
بدست آوردن
acquirer
بدست اورنده
acquirable
بدست اوردنی
attainable
بدست اوردنی
gains
بدست اوردن
come by
بدست اوردن
catcher
بدست اورنده
get at able
بدست اوردنی
get round
بدست اوردن
gain
بدست اوردن
gain
بدست آوردن
gained
بدست اوردن
gained
بدست آوردن
obtainment
بدست اوری
procurer
بدست اورنده
procures
بدست اوردن
pick up
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
get back
دوباره بدست اوردن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
unhandy
مشکل بدست امده
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
to put
بدست امین دادن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
have
بدست اوردن دارنده
They found no trace of her .
ازاونشانی بدست نیامد
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
encyclic
بدست چندنفر رونده
insure
بیمه بدست اوردن
finagle
باحیله بدست اوردن
to change hands
دست بدست رفتن
change hands
دست بدست رفتن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
to get back
دوباره بدست اوردن
to gain time
دست بدست کردن
retrieve
دوباره بدست اوردن
impropriate
بدست عام دادن
recovers
دوباره بدست اوردن
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
import
باپیروزی بدست امدن
retrieves
دوباره بدست اوردن
imported
باپیروزی بدست امدن
self-government
حکومت بدست مردم
importing
باپیروزی بدست امدن
municipalize
بدست شهرداری دادن
quando acciderint
هر گاه بدست اید
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
recovering
دوباره بدست اوردن
recover
دوباره بدست اوردن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
acquirability
امکان بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
strike a balance
موازنه بدست اوردن
step into
بسهولت بدست اوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
recouping
دوباره بدست اوردن
having
بدست اوردن دارنده
recoups
دوباره بدست اوردن
pass on
دست بدست دادن
to bring something
بدست آوردن چیزی
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
regains
دوباره بدست اوردن
regaining
دوباره بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
turnover
دست بدست شدن
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
handbill
اعلانی که بدست مردم میدهند
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
filthy lucre
سودی که بی شرفانه بدست اید
the tule of thumb
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
captures
عمل بدست آوردن داده
capturing
عمل بدست آوردن داده
hardly earned money
پول سخت بدست امده
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
availability
آنچه به آسانی بدست آید
wellŠwhat of it?
چه نتیجهای ازان بدست می اید
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
handbills
اعلانی که بدست مردم میدهند
easy money
پولی که براحتی بدست اید
encyclical
بدست چند نفر گشته
win
بدست اوردن تحصیل کردن
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
encyclicals
بدست چند نفر گشته
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
bought
خریداری کردن بدست اوردن
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
capture
عمل بدست آوردن داده
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
get
بدست اوردن فراهم کردن
analysis
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
detritus
چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
stone pit
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
nine's complement
که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
oligarchical
بدست مشتی مردم اداره میشود
eiderdowns
پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
eiderdown
پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
giveaway
دست بدست دادن عروس وداماد
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
loving cup
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
ill gotten
با وسایل غیر مشروع بدست امده
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
effective
آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
biologic
بدست امده اززیست شناسی عملی
gerunds
باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
gerund
باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com