Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (2 milliseconds)
English
Persian
emergency fund
وجوه اضطراری
Other Matches
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
fund
وجوه
funded
وجوه
funds
وجوه
capital fund
وجوه سرمایه
trust fund
وجوه سپرده
sinkin fund
وجوه استهلاکی
trust funds
وجوه امانی
outs
وجوه پرداختی
reserve fund
وجوه اندوخته
wage funds
وجوه دستمزد
coffers
خزانه وجوه
relief fund
وجوه اعانه
cash flows
وجوه در گردش
common purse
وجوه عمومی
coffer
خزانه وجوه
pension funds
وجوه بازنشستگی
cash flow
گردش وجوه
depreciation allowances
وجوه استهلاکی
reserve fund
وجوه ذخیره
provident fund
وجوه احتیاطی
contingency fund
وجوه احتیاطی
emergency generator set
دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
trust fund
وجوه متراکم شده
face centered cubic
مکعب مراکز وجوه پر
trust fund
وجوه پس انداز شده
inflow of foreign funds
ورود وجوه خارجی
loanable funds
وجوه وام دادنی
fcc lattice
شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
face centered cubic lattice
شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
funded
تنخواه ذخیره وجوه احتیاطی صندوق
fund
تنخواه ذخیره وجوه احتیاطی صندوق
loanable funds
وجوه قابل عرضه به بازار پول
rhomb
منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
saving
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
emergencies
اضطراری
emergency
اضطراری
auxiliaries
اضطراری
auxiliary
اضطراری
coactive
اضطراری
compulsive
اضطراری
involuntary
اضطراری
emergency treatment
معالجه اضطراری
emergency transmitter
فرستنده اضطراری
emergency switch
کلید اضطراری
emergency station
محل اضطراری
emergency risk
ریسک اضطراری
emergency repair
تعمیر اضطراری
emergency ration
جیره اضطراری
emergency push button
تکمه اضطراری
emergency priority
تقدم اضطراری
emergency valve
شیر اضطراری
emergency works
کارهای اضطراری
emergency shelter
پناهگاه اضطراری
missed approach
فرود اضطراری
emergency exit
در خروج اضطراری
insurance stockage
ذخیره اضطراری
standby battery
باتری اضطراری
emergency measure
سنجش اضطراری
emergency maintenance
نگهداشت اضطراری
emergency conditions
شرایط اضطراری
emergency cartridge
کارتریج اضطراری
emergency burial
تدفین اضطراری
mayday
پیام اضطراری
emergency brake
ترمز اضطراری
emergency antenna
انتن اضطراری
emergency air
هوای اضطراری
maydays
پیام اضطراری
ditching
فرود اضطراری
bingo field
فرودگاه اضطراری
emergency conning position
پل فرماندهی اضطراری
emergency exit
خروج اضطراری
emergency lamp
لامپ اضطراری
emergency scramble
رهگیری اضطراری
emergency lighting
روشنایی اضطراری
emergency leave
مرخصی اضطراری
air defense emergency
وضعیت اضطراری پدافندهوایی
landing mat
باند فرود اضطراری
emergency leave
سطح اماد اضطراری
emergency power supply
منبع قدرت اضطراری
emergency operation
بهره برداری اضطراری
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
emergencies
فوق العاده اضطراری
Where is the emergency exit?
در خروج اضطراری کجاست؟
emergency
فوق العاده اضطراری
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
emergency scramble
درگیری اضطراری هواپیماها
crowding out effect
اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
accident ambulance
اتومبیل اضطراری برای حوادث
ditching
فرود اضطراری هواپیما روی اب
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
autorotation
روش فرود اضطراری هلیکوپتر
emergency complement
تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
fire escapes
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escape
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
scuttle
غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttled
غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttles
غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttling
غرق کردن اضطراری ناو هبله
field expedient
روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
to call 911
[American English]
تلفن اضطراری کردن
[به پلیس یا آتش نشانی]
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
emergency establishment
تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
Emergeny exit .
پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
defense emergency
مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
squawk may day
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
presidential call
فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
emergency loading
بارگزاری فوق العاده بارگزاری اضطراری
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
emergency cryptosystem
سیستم رمز اضطراری سیستم رمز مخصوص موارداضطراری
emergency scramble
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com