Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English
Persian
physical therapy
ورزش درمانی
Other Matches
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
physical therapy
تن درمانی
remedial
درمانی
hydrotherapy
اب درمانی
hydropathic
اب درمانی
physiotherapy
تن درمانی
therapeutic
درمانی
group therapy
گروه درمانی
chemotherapy
شیمی درمانی
psychotherapy
روان درمانی
speech therapy
گفتار درمانی
logopedics
گفتار درمانی
radiotherapy
پرتو درمانی
therapeutic community
اجتماع درمانی
therapeutic impasse
بن بست درمانی
thermotherapy
حرارت درمانی
will therapy
اراده درمانی
semantic therapy
معنا درمانی
role therapy
نقش درمانی
religious therapy
دین درمانی
hydropath establishment
بنگاه اب درمانی
hydrotherapeutic
بنگاه اب درمانی
hydropathist
متخصص اب درمانی
hypnotherapy
هیپنوتیسم درمانی
narcotherapy
تخدیر درمانی
immunotherapy
ایمن درمانی
insight therapy
بینش درمانی
kinesiotherapy
جنبش درمانی
milieu therapy
محیط درمانی
gestalt therapy
گشتالت درمانی
family therapy
خانواده درمانی
relaxation therapy
ارمش درمانی
recreation therapy
سرگرمی درمانی
art therapy
هنر درمانی
reality therapy
واقعیت درمانی
behavior therapy
رفتار درمانی
convulsive therapy
تشنج درمانی
play therapy
بازی درمانی
electrotherapy
برق درمانی
therapeutic millieu
محیط درمانی
homeopathy
همسان درمانی
homoeopathy
[British]
همسان درمانی
music therapy
موسیقی درمانی
balneology
علم استحمام درمانی
psychagogy
روان درمانی رهنمودی
directive psychotherapy
روان درمانی رهنمودی
direct psychotherapy
روان درمانی رهنمودی
curative
دارای خاصیت درمانی
ambulatory psychotherapy
روان درمانی سر پایی
reconstructive psychotherapy
روان درمانی بازساختی
cerebral electrotherapy
برق درمانی مغزی
nondirective psychotherapy
روان درمانی بی رهنمود
hospitalization
پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
brief psychotherapy
روان درمانی کوتاه مدت
triage
سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
flannels
ورزش
flannel
ورزش
exercise
ورزش
sport
ورزش
sports
ورزش
physical exercise
ورزش
p.exercise
ورزش
exercises
ورزش
exercize
ورزش
goal
گل
[ورزش]
exercised
ورزش
gymnastical
ورزش
callisthenics
ورزش
pastime
ورزش
pastimes
ورزش
gymnastics
ورزش
sported
ورزش
sweatshirts
پیراهن ورزش
workout
ورزش شدید
sweatshirt
پیراهن ورزش
sportswear
لباس ورزش
workouts
ورزش شدید
workouts
ورزش روزانه
workout
ورزش روزانه
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
goal scorer
گلزن
[ورزش]
sport palace
کاخ ورزش
pull over
پیراهن کش ورزش
playsuit
لباس ورزش
sweat pants
شلوار ورزش
ploy
امر ورزش
ring
صحنه ورزش
skiing
ورزش اسکی
coaches
مربی ورزش
coached
مربی ورزش
callisthenics
ورزش سبک
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
professionalism
ورزش حرفهای
athletes
قهرمان ورزش
angling
ورزش ماهیگیری
trains
ورزش کردن
practises
ورزش تمرین
trained
ورزش کردن
ringside
در کنارصحنه ورزش
training
ورزش کاراموزی
train
ورزش کردن
practising
ورزش تمرین
athlete
قهرمان ورزش
practise
ورزش تمرین
practice
ورزش تمرین
practicing
ورزش تمرین
fishing
ورزش ماهیگیری
exerciser
اسباب ورزش
fine drawn
نتیجه ورزش
gymnastically
ازراه ورزش
gymnastically
ازلحاظ ورزش
head spring
ورزش واکروبات با سر
coach
مربی ورزش
ploys
امر ورزش
canoeing
ورزش با کانو
athletics
علم ورزش
athleticism
ورزش گرایی
amateurism
ورزش اماتوری
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
game
هرنوع ورزش بامقررات
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
open exercise
ورزش در هوای ازاد
body building
ورزش زیبایی اندام
body-building
ورزش زیبایی اندام
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball game
ورزش یا بازی با توپ
exercised
ورزش تمرین کردن
exercises
ورزش تمرین کردن
stadium
میدان ورزش مرحله
stadiums
میدان ورزش مرحله
exercise
ورزش تمرین کردن
stadia
میدان ورزش مرحله
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
cryotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
crymotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
blazers
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
blazer
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
agoines
مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more.
آموزش
[ورزش حافظه]
باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com