Dictiornary-Farsi | ورقهء استخدام کارگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
working paper	ورقهء استخدام کارگر


Other Matches

union shop	یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
recruits	سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting	سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited	سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruit	سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
chargeable accessions	استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
recruitment	استخدام
sorb	استخدام
service	استخدام
serviced	استخدام
employment	استخدام
employed	استخدام کردن
employs	استخدام کردن
take into service	استخدام کردن
employable	قابل استخدام
to retain	استخدام کردن
public service	استخدام دولتی
personnel manager	مدیر استخدام
personnel management	مدیریت استخدام
unemployable	غیرفابل استخدام
featherbed	استخدام کارمنداضافی
enroll	استخدام کردن
employing	استخدام کردن
employ	استخدام کردن
employer	استخدام کننده
engages	استخدام کردن
retd	مخفف در استخدام
engage	استخدام کردن
reenagement	استخدام دوباره
employers	استخدام کننده
recruits	نواموز استخدام کردن
administrative contracting office	دفتر استخدام کارگزینی
recruiting	نواموز استخدام کردن
recruited	نواموز استخدام کردن
recruit	نواموز استخدام کردن
engages	گرفتن استخدام کردن
engage	گرفتن استخدام کردن
inductee	نفر استخدام شده
reemploy	دوباره استخدام کردن
labour policy	سیاست استخدام کارکنان
reengage	دوباره استخدام کردن
employ	بکار گماشتن استخدام کردن
to retain a freelancer	استخدام کردن پیشه ور آزاد
employs	بکار گماشتن استخدام کردن
take on <idiom>	استخدام کردن،اجازه دادن
reenlistment	دوباره در ارتش استخدام شدن
employed	بکار گماشتن استخدام کردن
employing	بکار گماشتن استخدام کردن
sign on	قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
open shop	بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
to hire	برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
he was engagedon probation	بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
joss	سر کارگر
workpeople	کارگر
laborer	کارگر
workwoman	کارگر زن
worker	کارگر
shopman	کارگر
cooly	کارگر
employe	کارگر
workwoman	زن کارگر
craftsman assistant	کارگر
master workman	سر کارگر
telling	کارگر
workingman	کارگر
laborers	کارگر
labourer	کارگر
active	کارگر
effective	کارگر
workmen	کارگر
operative	کارگر
workman	کارگر
operatives	کارگر
labourers	کارگر
labored	کارگر
employee	کارگر
labour	کارگر
labors	کارگر
dockers	کارگر بارانداز
labor	کارگر عمله
journey man	کارگر مزدور
piler	کارگر شمعکوب
labor	حزب کارگر
dockers	کارگر لنگرگاه
lay off	تعلیق کارگر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
daysman	کارگر روزمزد
mealmen	کارگر اسیاب
munitioneer	کارگر زرادخانه
docker	کارگر لنگرگاه
outworker	کارگر ازاد
labor party	حزب کارگر
laboring class	طبقه کارگر
craftsmen	کارگر ماهر
farm hands	کارگر مزرعه
farm hand	کارگر مزرعه
dairymaids	کارگر لبنیاتی
dairymaid	کارگر لبنیاتی
Labour Party	حزب کارگر
unskilled labor	کارگر غیرماهر
unskilled worker	کارگر ساده
labourparty	حزب کارگر
workpeople	طبقه کارگر
work force	تعداد کارگر
workfolk	جماعت کارگر
workfolks	جماعت کارگر
working man	کارگر افزارمند
working class	طبقه کارگر
May Day	روز کارگر
craftsman	کارگر ماهر
stable-boy	کارگر اصطبل
working classes	طبقه کارگر
reacher	کارگر نخ تاب
coalminer	کارگر معدن
charge hand	کارگر معمولی
steelworkers	کارگر پولادسازی
steelworker	کارگر پولادسازی
shovelbill	کارگر بیل زن
shoveler	کارگر بیل زن
shovelman	کارگر بیل زن
stable-boys	کارگر اصطبل
skilled labour	کارگر ماهر
skilled worker	کارگر ماهر
slave ant	مورچه کارگر
workingman	ازطبقه کارگر
leavening	عامل کارگر
migrant worker	کارگر مهاجر
longshoreman	کارگر اسکله
longshoremen	کارگر اسکله
seasonal worker	کارگر فصلی
navvies	کارگر ساده
navvy	کارگر ساده
leaven	عامل کارگر
refiner	کارگر پالایشگاه
refiners	کارگر پالایشگاه
accommodator	کارگر کمکی
swotting	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
leavens	عامل کارگر
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
journeymen	کارگر متخصص
journeymen	کارگر ماهر
journeymen	کارگر مزدور
journeyman	کارگر متخصص
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر مزدور
labour	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labors	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
swot	کارگر زحمتکش
swots	کارگر زحمتکش
labored	حزب کارگر
date labourer	کارگر روزمزد
hodcarrier	کارگر ناوه کش
day laborer	روز کارگر
day labourer	کارگر روزمزد
exploitation of labor	استثمار کارگر
labour day	روز کارگر
farmhand	کارگر مزرعه
docker	کارگر بارانداز
furnace man	کارگر کوره
working	کارگر طرزکار
workings	کارگر طرزکار
brain worker	کارگر مغزی
casual labour	کارگر اتفاقی
common labour	کارگر عمومی
labored	کارگر عمله
road maker	کارگر راه
workmanly	شایسته کارگر خوب
effectively	بطور موثر یا کارگر
wright	کارگر سازنده نجار
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
navvies	کارگر غیر ماهر
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
luggie	کارگر سنگ شکن
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
outworker	کارگر خارج ازخانه
penetratingly	بطور نافذ کارگر
pitman	کارگر درون معدن
pkeman	کارگر کلنگ دار
proletarian	عضو طبقه کارگر
potman	کارگر اسفالت ساز
quarrier	کارگر معدن سنگ
quarryman	کارگر معدن سنگ
navvy	کارگر غیر ماهر
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
cordwainer	کارگر چرم ساز
day laborer	کارگر روز مزد
deckhand	کارگر عرشه کشتی
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
gandey dancer	کارگر راه اهن
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
grisette	دختر کارگر فرانسوی
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
time out	ساعت غیبت کارگر