Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English
Persian
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
Other Matches
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
averages
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
average
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
find
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
track
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
take to
تمایل پیدا کردن به
take to
تمایل پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
respire
امید تازه پیدا کردن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
wart
زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
warts
زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
substantialize
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
hallucinates
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinate
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinated
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
notbility
برجستگی
apophysis
برجستگی
nose
برجستگی
colliculus
برجستگی
bossing
برجستگی
eminence
برجستگی
snobs
برجستگی
swells
برجستگی
notability
برجستگی
picturesqueness
برجستگی
prominence
برجستگی
swell
برجستگی
swelled
برجستگی
tuberculum
برجستگی
snob
برجستگی
knobbly
پر از برجستگی
pone
برجستگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com