Dictiornary-Farsi | ورود به خشکی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
landing	ورود به خشکی
landings	ورود به خشکی


Other Matches

batting order	ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
drought	خشکی
leanness	خشکی
land	خشکی
rigidity	خشکی
dryness	خشکی
droughts	خشکی
terra firma	خشکی
land n	خشکی
mainland	خشکی
aridity	خشکی
xeransis	خشکی
constipation	خشکی
crispness	خشکی
drouth	خشکی
barrenness	خشکی
parchedness	خشکی
dry land	خشکی
stiffness	خشکی
dry gap bridge	پل خشکی
land breeze	باد خشکی
spits	یک نقطه از خشکی
xerophytes	خشکی پسند
zerophytes	خشکی پسند
loosening	از خشکی در اوردن
loosened	از خشکی در اوردن
loosen	از خشکی در اوردن
landsman	اهل خشکی
stiff neck	خشکی گردن
lands man	اهل خشکی
overland route	راه خشکی
landward	بسوی خشکی
aground	به خشکی نشسته
catatonic rigidity	خشکی کاتاتونیایی
landlocked	محصور در خشکی
landfall	دیدن خشکی
landfalls	دیدن خشکی
loosens	از خشکی در اوردن
overland	از راه خشکی
corkiness	سبکی خشکی
constipate	خشکی اوردن
ankylosis	خشکی بند
chapt	خشکی زدن
landlocked	محاط در خشکی
waterfronts	پیشرفتگی خشکی در اب
huskiness	درشتی خشکی
spit	یک نقطه از خشکی
hypnotic rigidity	خشکی هیپنوتیسمی
waterfront	پیشرفتگی خشکی در اب
absolute drought	خشکی مطلق
dock receipt	قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
land carriage	حمل و نقل خشکی
welter	درهم و برهمی خشکی
spit	پیشرفت خشکی در دریا
terrarium	نمایشگاه جانوران خشکی
spits	پیشرفت خشکی در دریا
land lubber	ادم خشکی مانده
terraqueous	شامل خشکی ودریا
eschar	خشکی پوست زخم
landside	طرف روبه خشکی
dyschezia	خشکی مزاج [پزشکی]
xerostomia	خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth syndrome	خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth	خشکی دهان [پزشکی]
He is curt ( rigid , strict ) .	آدم خشکی است
costiveness	خشکی مزاج [پزشکی]
constipation	خشکی مزاج [پزشکی]
chap	خشکی زدن پوست
overland mail	پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle	وسیله نقلیه برای خشکی و اب
land	به خشکی امدن پیاده شدن
landfalls	دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
portage	حمل قایق سبک روی خشکی
road haulier	حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfall	دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman	کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landfall n	دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm	جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse	اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
playing	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
gaff	میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
landing net	تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
arrival	ورود
inning	ورود
entrance fees	حق ورود
ingression	ورود
ingress	ورود
infare	ورود
entrance fee	حق ورود
re-entry	ورود
re entry	ورود
entree	ورود
arrivals	ورود
induction	ورود
admitance	ورود
arr	ورود
entrancing	ورود
importation	ورود
appulse	ورود
entrances	ورود
entranced	ورود
entrance	ورود
right of entry	حق ورود
air inclusion	ورود هوا
inductions	ورود
introit	ورود
introgression	ورود
entry	ورود
accession	ورود
importing	ورود
imported	ورود
import	ورود
entering angle	زاویه ورود
admissions	اجازهء ورود
cost to entry	هزینه ورود
data insertion	ورود داده ها
data import	ورود داده
capital inflow	ورود سرمایه
due in	در شرف ورود
ease of entry	سهولت ورود
energy intake	ورود انرژی
entree	اجازهء ورود
landding	ورود بخشکی
landfall n	ورود بخشکی
when entering	هنگام ورود
on arrival	هنگام ورود
log in sequrity	ایمنی ورود
port of entry	بندرمحل ورود
receipt statement	اعلامیه ورود
reebtry	ورود مجدد
arrival hall	سالن ورود
intrant	ورود رسمی
entry point	نقطه ورود
entry side	جهت ورود
fifo	به ترتیب ورود
first in first out	بترتیب ورود
first in first out	به ترتیب ورود
forcible entry	ورود عدوانی
free entrance	ورود مجانی
initation	ورود بعضویت
inlet time	زمان ورود
input of current	ورود جریان
intervance of third party	ورود ثالث
arrival hall	سالن ورود
landfall	ورود بخشکی
imported	مفهوم ورود
house-warming	جشن ورود
influxes	ورود هجوم
admission	اجازهء ورود
house warming	جشن ورود
import	مفهوم ورود
tardiness	تاخیر ورود
landfalls	ورود بخشکی
homecomings	ورود بخانه
homecoming	ورود بخانه
admittance	ورود دخول
inlet	ورود دخول
entry	ورود راهرو
importing	مفهوم ورود
advent	ظهور و ورود
landings	ورود بخشکی
arrival rate	نرخ ورود
approach ramp	فرازای ورود
inlets	ورود دخول
influx	ورود هجوم
landing	ورود بخشکی
token	اجازه ورود
house-warmings	جشن ورود
tokens	بلیط ورود
acetylation	ورود ریشهء
tokens	اجازه ورود
token	بلیط ورود
entranced	حق ورود دروازهء دخول
entrances	ورودیه اجازه ورود
entrances	حق ورود دروازهء دخول
entrance	حق ورود دروازهء دخول
entranced	ورودیه اجازه ورود
entrancing	ورودیه اجازه ورود
entrancing	حق ورود دروازهء دخول
nonjoinder	عدم ورود در دعوا
lifo	به ترتیب عکس ورود
law of prior entry	قانون تقدم ورود
last in first out	به ترتیب عکس ورود
last in first out	بترتیب عکس ورود
entrance	ورودیه اجازه ورود
raids	ورود ناگهانی پلیس
school readiness	امادگی ورود به مدرسه
let someone through	اجازه ورود دادن
search warrant	حکم بازرسی و ورود
police raid	ورود ناگهانی پلیس
round-up	ورود ناگهانی پلیس
search warrants	حکم بازرسی و ورود
raiding	ورود ناگهانی پلیس
subroutine reentry	ورود جمله به زیرروال
raided	ورود ناگهانی پلیس
raid	ورود ناگهانی پلیس
hails	اعلام ورود کردن