Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
Other Matches
poundage
مبلغ به پوند وزن به پوند
to limit something
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
چیزی را محصور کردن
to restrict something
چیزی را محصور کردن
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
at pleasure
برحسب دلخواه برحسب میل
pounded
پوند
pounding
پوند
pound
پوند
pounds
پوند
quartern
یک چهارم پوند
pound force
پوند نیرو
brevier
حروف 8 پوند
pound per square inch
پوند بر اینچ مربع
forced cooling
خنک سازی چیزی
quartern
نان بوزن چهار پوند
aspects
روش فاهر سازی چیزی
aspect
روش فاهر سازی چیزی
metric ton
مقیاس وزن معادل هزارکیلوگرم یا حدود 0022 پوند
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
twelvepence
سکه سیمین انگلیسی که بیست تای ان یک لیره یا پوند است
rectification
یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
fenced
محصور
pent
محصور
pent up
محصور
closed
محصور
walled
محصور
restricted
محصور
snowbound
محصور در برف
closer
جای محصور
cooped up
محصور و محبوس
closes
جای محصور
closest
جای محصور
courtyard
محوطه محصور
landlocked
محصور در خشکی
landlocked
محصور درخشکی
close
جای محصور
enwind
محصور کردن
wall
محصور کردن
walls
محصور کردن
mure
محصور کردن
populated
مسکون محصور
embay
محصور کردن
ensphere
محصور کردن
impark
محصور کردن
lock up
در محلی محصور کردن
inbound
محصور در حدود معینی
paler
ناحیه محصور قلمروحدود
hoosegow
محبس محل محصور
parks
شکارگاه محصور مرتع
parked
شکارگاه محصور مرتع
locked up
در محلی محصور کردن
pale
ناحیه محصور قلمروحدود
ensheathe
درغلاف محصور کردن
palest
ناحیه محصور قلمروحدود
seagirt
محصور بوسیله دریا
park
شکارگاه محصور مرتع
caged storage
انبار کردن به طریقه محصور
embank
با خاک یا سنگ محصور کردن
entanglement
محصور با شبکه سیم خاردار
binds
محصور کردن بهم پیوستن
entanglements
محصور با شبکه سیم خاردار
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
bind
محصور کردن بهم پیوستن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
impark
در پارک یا جنگل محصور کردن
circumvallate
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
immure
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
scaling ladder
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
degagement
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
in terms of
برحسب
incompliance with
برحسب
in accordance with
برحسب
agreeably to
برحسب
unitage
برحسب
at the request of
برحسب
in conformity with
برحسب
lore
حیوانات
drylot
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
closure
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
percentage
برحسب درصد
haphazard
<adj.>
برحسب تصادف
percentages
برحسب درصد
tonnage
وزن برحسب تن
haphazardly
برحسب تصادف
by accident
<adv.>
برحسب اتفاق
stochastic
<adj.>
برحسب تصادف
accidental
<adj.>
برحسب تصادف
random
<adj.>
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
برحسب تصادف
casual
[not planned]
<adj.>
برحسب تصادف
coincidental
<adj.>
برحسب تصادف
by usage
برحسب عادت
hit or miss
برحسب تصادف
fortuitous
<adj.>
برحسب تصادف
contingent
[accidental]
<adj.>
برحسب تصادف
incidental
<adj.>
برحسب تصادف
outwardly
برحسب فاهر
at choice
برحسب دلخواه
custom
برحسب عادت
by chance
<adv.>
برحسب اتفاق
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
by a coincidence
<adv.>
برحسب اتفاق
pursuant to
مطابق برحسب
at random
<adv.>
برحسب اتفاق
as it happens
<adv.>
برحسب اتفاق
coincidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
stochastical
<adj.>
برحسب تصادف
by happenstance
<adv.>
برحسب اتفاق
to out ward seeming
برحسب فاهر
incidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
fortuitously
<adv.>
برحسب اتفاق
by hazard
<adv.>
برحسب اتفاق
to
برحسب مطابق
home range
جایگاه حیوانات
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
wildlife
حیوانات وحشی
dung
مدفوع حیوانات
foals
توله حیوانات
feedstuff
خوراک حیوانات
foal
توله حیوانات
rodentia
حیوانات قراضه
fauna
حیوانات یک اقلیم
stray animals
حیوانات ضاله
zoolatry
پرستش حیوانات
domestic animals
حیوانات اهلی
zootomy
تشریح حیوانات
breeding
پرورش حیوانات
chits
توله حیوانات
chit
توله حیوانات
bestiality
جماع با حیوانات
buggery with animals
جماع با حیوانات
venery
حیوانات شکارشونده
fielded
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
pounder
برحسب لیره کوبنده
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
cl
برحسب بار هر کامیون
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
ritually
برحسب ایین وشعائر
mileage
سنجش برحسب میل
fortuitously
برحسب اتفاق اتفاقا
by chance
برحسب اتفاق یاتصادف
milage
سنجش برحسب میل
classis
تقسیم برحسب طبقه
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
tonnage
برحسب شماره تن بارگیر
velocities
تندی برحسب زمان
velocity
تندی برحسب زمان
make friends
<idiom>
رفاقت با حیوانات ومردم
bull
حیوانات نر بزرگ فرمان
woodnote
صدای حیوانات جنگل
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
farmed
پرورشگاه حیوانات اهلی
forepaw
پنجه دست حیوانات
farms
پرورشگاه حیوانات اهلی
big game
شکار حیوانات بزرگ
bulls
حیوانات نر بزرگ فرمان
farm
پرورشگاه حیوانات اهلی
zootechnical
وابسته به فن تربیت حیوانات
pedication
عمل جنسی با حیوانات
proration
توزیع برحسب مدت یانسبت
pounder
وزن شده برحسب رطل
prioritizing
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
hydrograph
منحنی ابگذری برحسب زمان
transvaluation
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
prioritised
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritises
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritising
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritizes
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
heading
حرکت برحسب قطب نما
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
age group competition
مسابقه برحسب گروه سنی
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
headings
حرکت برحسب قطب نما
zoomorphic
[استفاده از نقوش حیوانات در فرش]
crest
یال
[حیوانات و جانور شناسی]
sweetbread
تیموس حیوانات جوان دنبلان
beaver
سگ آبی
[حیوانات و جانور شناسی]
parkas
نیم تنه پوست حیوانات
squamation
پوشش فلسی شکل حیوانات
pens
حیوانات اغل خانه ییلاقی
penning
حیوانات اغل خانه ییلاقی
penned
حیوانات اغل خانه ییلاقی
pen
حیوانات اغل خانه ییلاقی
soilage
علف تازه علوفه حیوانات
warrens
محل نگهداری حیوانات وحشی
acron
قسمت قدامی حیوانات بنددار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com