English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
Other Matches
throughput capacity فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
landing weight وزن با هنگام تخلیه
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
landed terms قیمت کالا به شرط تخلیه درمقصد
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
staith محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
staithe محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
cob web theorem ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
barter with someone با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
shelf life مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
to barter [to trade by barter] دادوستد کالا با کالا کردن
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
consignee گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
exhaust تخلیه
stripping تخلیه
LSD تخلیه
discharges تخلیه
exhausts تخلیه
landing, storage, delivery تخلیه
unloading تخلیه
evacuating تخلیه
evacuation تخلیه
evacuates تخلیه
evacuated تخلیه
evacuate تخلیه
depletion تخلیه
disembarkation تخلیه
unstuffing تخلیه
discharged تخلیه
emptying تخلیه
discharge تخلیه
corollary discharge تخلیه تبعی
cooling water discharge تخلیه اب سرد
depletion layer ناحیه تخلیه
coefficient of discharge ضریب تخلیه
corona discharge تخلیه الکتریکی
depletion barrier ناحیه تخلیه
depletion zone ناحیه تخلیه
depletion area ناحیه تخلیه
chain of evacuation سیستم تخلیه
glow discharge تخلیه تابناک
dejecta تخلیه مدفوع
corona discharge تخلیه کورونا
defecation تخلیه شکم
debarkation net تور تخلیه
discahrge pipe لوله تخلیه
brush discharge تخلیه جارویی
blow off شیر تخلیه
evacuating تخلیه کردن
evacuates تخلیه کردن
evacuated تخلیه کردن
evacuate تخلیه کردن
disembarks تخلیه کردن
disembarking تخلیه کردن
disembarked تخلیه کردن
disembark تخلیه کردن
quitting تخلیه خانه
quit تخلیه خانه
vacate تخلیه کردن
vacated تخلیه کردن
battlefield evacuation تخلیه پزشکی
area evacuation تخلیه منطقهای
air evacuation تخلیه هوایی
abreaction تخلیه هیجانی
catharsis تخلیه هیجانی
unloads تخلیه کردن
unloaded تخلیه کردن
unload تخلیه کردن
vacating تخلیه کردن
vacates تخلیه کردن
bank sluice دریچه تخلیه
internal discharge تخلیه داخلی
undulatory discharge تخلیه مواج
ozone depletion تخلیه اوزون
relief well چاه تخلیه
residual discharge تخلیه مانده
road clearance تخلیه جاده
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
rotary discharger تخلیه گر گردان
self maintained discharge تخلیه ناوابسته
oscillating discharge تخلیه مواج
non self maintained discharge تخلیه وابسته
lightning discharge تخلیه اتمسفری
lightning discharge current جریان تخلیه
main discharge تخلیه اصلی
medical evacuation تخلیه بهداری
medical evacuation تخلیه پزشکی
medical evacuation تخلیه بیماران
medical recovery تخلیه پزشکی
neural discharge تخلیه عصبی
site clearance تخلیه کارگاه
sluiceway دهانه تخلیه
surging discharge تخلیه نوشی
to offload تخلیه کردن
tipper تخلیه کننده
clearing out [of a place] تخلیه [فضایی]
drain cock لوله تخلیه
discharge of chips تخلیه براده ها
discharge opening راهگاه تخلیه
discharge opening مجرای تخلیه
discharge pressure فشار تخلیه
discharge recorder تخلیه نگار
discharge resistance مقاومت تخلیه
discharge spout ناودانه ی تخلیه
discharge valve سوپاپ تخلیه
discharge nozzle فواره تخلیه
discharge head ارتفاع تخلیه
disembarkation تخلیه کردن
discharge chute سرسره تخلیه
discharge cock شیر تخلیه
discharge conveyor نوار تخلیه
discharge currect جریان تخلیه
discharge end سمت تخلیه
discharge end محل تخلیه
discharge gate دریچه تخلیه
discharge velocity سرعت تخلیه
discharge voltage ولتاژ تخلیه
discharger of a capacitor تخلیه خازن
electrostatic discharge تخلیه الکتروستاتیکی
escape channel مجرای تخلیه اب
evacuant تخلیه کننده
exhaust chute ناودان تخلیه
exhaust stroke مرحله تخلیه
flaming discharge تخلیه مشتعل
glow discharge تخلیه تابنده
high rate discharge تخلیه شدید
electron discharge تخلیه الکترونها
electrical discharge تخلیه برقی
discharging berth اسکله تخلیه
discharging wharf اسکله تخلیه
disruptive discharge تخلیه جرقهای
drain plug پیچ تخلیه
education pipe لوله تخلیه
electric discharge تخلیه الکتریکی
impulse discharge تخلیه ضربهای
discharge تخلیه بار
discharge تخلیه الکتریکی
discharges تخلیه الکتریکی
discharges تخلیه بار
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
drained تخلیه کردن
sluice دریچه تخلیه
sluiced دریچه تخلیه
drain تخلیه کردن
depopulation تخلیه جمعیت
drains تخلیه کردن
point discharge تخلیه نقطهای
draining تخلیه کردن
sluices دریچه تخلیه
night season شب هنگام
termed هنگام
night-time هنگام شب
terming هنگام
night time هنگام شب
at the same moment در آن هنگام
term هنگام
night tide هنگام شب
night season هنگام شب
season هنگام
seasoned هنگام
seasons هنگام
timed هنگام
time هنگام
times هنگام
nighttide شب هنگام
during هنگام
moment هنگام
moments هنگام
at nightfall شب هنگام
at night شب هنگام
at dark هنگام شب
nightfall شب هنگام
gamut هنگام
oestrum هنگام
luminous discharge lamp لامپ تخلیه الکتریکی
evacuation policy روش تخلیه پزشکی
electric discharge lamp لامپ تخلیه الکتریکی
eduction pipe لوله تخلیه یاکشش
evacuate تخلیه مزاج کردن
discharge شلیک عصبی تخلیه
evacuated تخلیه مزاج کردن
unloading takes place in ... بار در ... تخلیه می شود.
overdischarge of battery تخلیه فرساینده باتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com