English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
sundry items وسایل متفرقه
Other Matches
sundry متفرقه
sundries متفرقه
miscellaneous متفرقه
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
general cargo بار متفرقه
sundry funds اعتبارات متفرقه
miscellaneous provisions مواد متفرقه
miscellaneous time زمان متفرقه
sundry items موضوعات متفرقه
sundry items اقلام متفرقه
oddment چیزهای متفرقه
miscellaneous امور متفرقه
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
tramping حمل با کشتی متفرقه
sundry اقلام متفرقه گوناگون
gcp نرخ بار متفرقه
an odd volume جلد تکی یا متفرقه
sundry funds اعتبار اموررفاهی متفرقه
general cargo rate نرخ محل بار متفرقه
general cargo rates نرخهای حمل کالاهای متفرقه
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
cifax رمز کردن سیگنالهای متفرقه سیگنالهای رمز شده مختلف
assets وسایل
accouterment وسایل
plants وسایل
furniture وسایل
media وسایل
means وسایل
facilities وسایل
plant وسایل
bedding وسایل خواب
means استطاعت وسایل
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
tentage وسایل چادرزنی
salvage وسایل اسقاطی
salvaged وسایل اسقاطی
salvages وسایل اسقاطی
tentage وسایل چادر
salvaging وسایل اسقاطی
sonic equipment وسایل اوازی
sonic equipment وسایل اوایی
scuba diver غواص با وسایل
tentage وسایل چادرها
test equipment وسایل ازمایش
utility وسایل رفاهی
essential elements وسایل ضروری
war material وسایل جنگی
tools of research وسایل تحقیقات
fitment وسایل نصب
fitments وسایل نصب
scuba diving غواصی با وسایل
install از کارانداختن وسایل
installing از کارانداختن وسایل
installs از کارانداختن وسایل
communication channels وسایل ارتباطی
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
chaffing gear وسایل ضد سایش
Home appliances وسایل خانگی
accessory equipment وسایل یدکی
captured material وسایل اغتنامی
cable accessory وسایل کابل
artificial aids وسایل کمکی
artificial suporters وسایل محافظتی
auxiliary equipment وسایل یدکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
cryptodevice وسایل رمز
cryptomaterial وسایل رمز
rigging warrant فهرست وسایل
push botton وسایل خودکار
pool equipment وسایل تعمیرگاه
mess kit وسایل غذاخوری
mess gear وسایل غذاخوری
means of production وسایل تولید
utensil وسایل اسباب
utensils وسایل اسباب
loading facilities وسایل بارگیری
fabricator سازنده وسایل
dust collection equipment وسایل گردگیری
building plant وسایل ساختمان
layout ترتیب وسایل
layouts ترتیب وسایل
erosion فرسایش وسایل
subsistence وسایل زیست
mnemonics وسایل یادیار
furtherance تهیه وسایل
attachment وسایل وابسته
accommodation منزل وسایل راحتی
unaccommodated بدون وسایل راحتی
utensil plug دو شاخه وسایل برقی
two pin plug دو شاخه وسایل برقی
apparatus اسباب و وسایل ژیمناستیک
processes و وسایل کنترل و پشتیبانی
process و وسایل کنترل و پشتیبانی
salvage اوراق کردن وسایل
clamping device وسایل قید و بست
mass media وسایل ارتباط جمعی
wracks قفسه مهمات و وسایل
stockage وسایل موجودی در انبار
accommodations منزل وسایل راحتی
light armor وسایل زرهی سبک
place settings وسایل میز غذاخوری
high lift device وسایل برای زیاد
smoker وسایل رفاهی ناو
smokers وسایل رفاهی ناو
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
individual reserves وسایل ذخیره انفرادی
aids to navigation وسایل کمک ناوبری
gimmickry وسایل اغفال یا تقلب
gasmen مکانیک وسایل گازسوز
gasman مکانیک وسایل گازسوز
characteristics مشخصات ومختصات وسایل
spins ماهیگیری با وسایل چرخان
place setting وسایل میز غذاخوری
twin plug دو شاخه وسایل برقی
splint وسایل شکسته بندی
gates وسایل ورود ورودیه
penetration aids وسایل تولید نفوذ
gate وسایل ورود ورودیه
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
pararaft وسایل نجات چتربازی
on hand وسایل موجود درانبار
mess gear وسایل نظافت نهارخوری
racks قفسه مهمات و وسایل
plugs ورودی که به وسایل مختلف
plugging ورودی که به وسایل مختلف
plug ورودی که به وسایل مختلف
motorsports ورزشهای با وسایل موتوری
rack قفسه مهمات و وسایل
incommunicado بدون وسایل ارتباط
salvaged اوراق کردن وسایل
salvages اوراق کردن وسایل
servicae life عمر خدمتی وسایل
salvaging اوراق کردن وسایل
salvage group گروه بازیابی وسایل
sail locker انبار وسایل ملوانی
bank مجموعهای از وسایل مشابه
gadgetry وسایل کوچک مکانیکی
banks مجموعهای از وسایل مشابه
materiel readiness امادگی رزمی وسایل
provisions وسایل لازم توشه ها
means are not a وسایل فراهم نیست
wracked قفسه مهمات و وسایل
pool equipment وسایل پارک موتوری
racked قفسه مهمات و وسایل
deck load وسایل روی پل کشتی
caddy حامل وسایل بازیگر
demolition kit جعبه وسایل تخریب
aid کمک وسایل کمکی
aided کمک وسایل کمکی
aiding کمک وسایل کمکی
fracture مو برداشتن قطعات و وسایل
mounting سوار کردن وسایل
fractures مو برداشتن قطعات و وسایل
fracturing مو برداشتن قطعات و وسایل
navigational aids وسایل کمک ناوبری
drawing instrument وسایل نقشه کشی
tackle وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
tackled وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
communication مراوده وسایل ارتباطی
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
clamping fixture وسایل قید و بست
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
check out equipment وسایل بازدید محل
cryptodevice وسایل رمز کردن
care and handling مراقبت و دستکاری وسایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com