English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
Other Matches
rainsquall باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
rainstorm باد و باران باران شدید
we have done our work را کردیم
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
We started when the wind stopped . هنگامی که باد ایستادحرکت کردیم
we oened at page 0 صفحه 01 کتاب را باز کردیم
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
we made a night of it چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
we squared for our meal حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
Supposing she comes, then what ? حالافرض کردیم آمد بعد چه؟
We mark out the tennis court. زمین تنیس راعلامت گذاری کردیم
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
We painted the town red . تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
We talked until midnight. and then separated. تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
We did the zoo to our hearts content. گردش سیری درباغ وحش کردیم
we sang them home ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
We went swimming in the moonlight (by moonlight ) . درزیر نور ماه ( مهتاب ) شنا کردیم
We cloced in on the enemy . حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
we had a narrow majority بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
what a night we made of it چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
rainy پر باران
rain باران
hydrometeor باران
pluvine باران زا
pluvial باران زا
pluvian باران زا
rain water آب باران
rain proof ضد باران
rains باران
rained باران
raining باران
rainless بی باران
drizzles نم نم باران
drizzling نم نم باران
rainwater اب باران
fine rain باران
drizzled نم نم باران
drizzle نم نم باران
rain ga باران سنج
killdeer مرغ باران
hyetometer باران سنج
pluvimeter باران سنج
hydrometer باران سنج
pluviosity باران خیزی
pash باران شدید
mizzle باران ریز
petrel مرغ باران
plenty of rain باران فراوان
plenty of rain باران کافی
orographic rain باران کوهزاد
pluvial dendation باران ستردگی
rain gauge باران سنج
ombrometer باران سنج
ombrology مبحث باران
much rain باران بسیار
much rain باران زیاد
pluviometry باران سنجی
pluviometer باران سنج
to send down rain باران فرستادن
sand blast شن باران کردن
storm water overflow سرریز اب باران
rain check بلیط باران
rain shower باران شدید
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
raintight باران ناپذیر
rainproof عایق باران
pride of the morning مه یا باران بامداد
rain gage باران سنج
rain laden باران ساز
rainfall area پهنه باران
rainfall gauge باران سنج
udometer باران سنج
rainfall index نمایه باران
rainfall recorder باران نگار
rainmaker باران ساز
rainmaking ایجاد باران
plover مرغ باران
bombarding گلوله باران
bombards گلوله باران
showers درشت باران
rainstorm طوفان باران
rainstorms طوفان باران
bombardment گلوله باران
bombardments گلوله باران
raindrop قطره باران
raindrops قطره باران
acid rain باران اسیدی
sleet برف و باران
bombarded گلوله باران
bombard گلوله باران
plovers مرغ باران
shower درشت باران
showered درشت باران
showering درشت باران
drizzle نرمه باران
drizzled نرمه باران
drizzles نرمه باران
drizzling نرمه باران
sprinkles پوش باران
sprinkle پوش باران
sprinkled پوش باران
sleeted برف و باران
blood rain باران سرخ
cyclonic rain باران چرخهای
catchment باران گیر
dotterel مرغ باران
fall out باران رادیواکتیو
fine rain باران ریز
golden rain آتش باران
sleets برف و باران
sleeting برف و باران
It was raining fast. باران تندی می آمد
intermittent rain بارش متناوب باران
continuous rain بارش باران دائمی
weatherbeaten باد و باران دیده
slugs گلوله باران کردن
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
raindrop imprints اثرهای چکه باران
cannonade گلوله باران کردن
totalizer باران سنج دخیرهای
too much rain باران بیش از اندازه
nimbus وندی به معنای باران زا
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
slugged گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
impluvium حوض باران گیر
nimbuses وندی به معنای باران زا
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
killdee یکجور مرغ باران
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
missile موشک باران کردن
missiles موشک باران کردن
shoot تیر باران کردن
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
It was raining hard. باران سختی می با رید
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
shoots تیر باران کردن
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
standard rain gage باران سنج معمولی
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
typhoon توفان همراه با باران
rainstorms باران بوام باتوفان
rainfall ریزش باران بارنغگی
rainsquall باران توام باتوفان
monsoons باد و باران موسمی
rainproof مانع نفوذ باران
typhoons توفان همراه با باران
monsoon باد و باران موسمی
raindrop impressions اثرهای چکه باران
rainstorm باران بوام باتوفان
stager گرگ باران دیده
pluviograph باران سنج خودکار
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rain prints اثرهای چکه باران
shell off گلوله باران کردن
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
rainwash شسته شده بوسیله باران
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com