English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
English Persian
plausive وسیع محتمل
Other Matches
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
promising محتمل
feasible محتمل
likely محتمل
likeliest محتمل
likelier محتمل
probable محتمل
posses محتمل
posse محتمل
apt محتمل
plausible محتمل
likly محتمل
verisimilar محتمل
so so محتمل
unsuspected غیر محتمل
improbable غیر محتمل
oddson بیشتر محتمل
contingencies محتمل الوقوع
contingency محتمل الوقوع
snake in the grass خطر محتمل
presumable فرض محتمل
likelihoood امر محتمل
unlikely غیر محتمل
contingent محتمل الوقوع
contingents محتمل الوقوع
rule out غیر محتمل شمردن
potentia propinqua امر محتمل الوقوع
unapt نامناسب غیر محتمل
improbably بطور غیر محتمل
impend محتمل الوقوع بودن
oddson محتمل به بردیا موفقیت
to rule something out چیزی را غیر محتمل شمردن
to exclude something [as something] چیزی را غیر محتمل شمردن
improbability استبعاد حادثه یا امر غیر محتمل
extensive وسیع
far reaching وسیع
large وسیع
abroad وسیع
champaign وسیع
captious وسیع
vasty وسیع
ample وسیع
of a wide scope وسیع
largest وسیع
vast وسیع
roomiest وسیع
capacious وسیع
roomy وسیع
immense وسیع
larger وسیع
spacious وسیع
far-reaching وسیع
panoramic وسیع
roomier وسیع
gumming وسیع کردن
gums وسیع کردن
latitudinarianism وسیع نظری
extensive agriculture کشاورزی وسیع
latifundia املاک وسیع
extensive cultivation زراعت وسیع
to cover much ground وسیع بودن
heavy advertising تبلیغات وسیع
immensely بطور وسیع
rooms وسیع تر کردن
room وسیع تر کردن
capaciously بطور وسیع
vastly بطور وسیع
gummed وسیع کردن
superhighways جاده وسیع
superhighway جاده وسیع
wide فراخ وسیع
wide نامحدود وسیع
broadly بطور وسیع
widish نسبتا وسیع
comprehensive وسیع محیط
gum وسیع کردن
widest نامحدود وسیع
widest فراخ وسیع
wider نامحدود وسیع
wider فراخ وسیع
large minded دارای فکر وسیع
steppe جلگه وسیع بی درخت
steppes جلگه وسیع بی درخت
broad minded دارای فکر وسیع
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
broadens وسیع کردن منتشر کردن
broadening وسیع کردن منتشر کردن
broadened وسیع کردن منتشر کردن
broaden وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com