English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
Other Matches
aircraft arresting barrier وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
arresting system purchase element وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
arresting sheave پل مهار هواپیما
barricading مهار هواپیما سد جاده
barricade مهار هواپیما سد جاده
barricades مهار هواپیما سد جاده
tie down مهار هواپیما یا کشتی
barricaded مهار هواپیما سد جاده
aircraft arresting دستگاه مهار هواپیما
aircraft arresting hook قلاب مهار هواپیما
aircraft arrestment عملیات مهار هواپیما
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
arresting sheave ریل و سرسره مهار هواپیما
arresting system payout بازده سیستم مهار هواپیما
arresting net stanchion قلاب تور مهار هواپیما
hook cable کابل قلاب اتصال مهار هواپیما
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
blocking and chocking مهار بار روی وسیله ترابری
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
azimuth indicator شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
airborne alert اماده باش به طریق هوابرد وسایل اعلام خطر نصب شده روی هواپیما
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
aircraft plotter وسیله ناوبر هواپیما
noncrew خدمه اضافی هواپیما یا وسیله
air distance مسافت طی شده به وسیله هواپیما
aircraft plotter وسیله ترسیم مسیر هواپیما
ties متصل کردن مهار کردن مهار
tie متصل کردن مهار کردن مهار
cargo tie down point محل مهار بار روی وسیله محل بستن محمولات
search mission ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
rudders سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudder سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
appliances هر نوع وسیله برای بکارندازی یا کنترل هواپیما
azimuth micrometer وسیله نشان دهنده اجزای سمت هواپیما
strafing به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
staged crews خدمه موجود در روی وسیله یا کشتی یا هواپیما
azimuth equidistant projection وسیله نشان دهنده تعادل سمتی هواپیما
appliance هر نوع وسیله برای بکارندازی یا کنترل هواپیما
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
controlling وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
controls وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
homologate اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
barometric leveling تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
transportation in kind وسیله حمل و نقل دولتی یامجانی اعم از هواپیما یاکشتی یا اتوبوس
space charter اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
clamping مهار کردن
chucking مهار کردن
clamp مهار کردن
chucked مهار کردن
clamps مهار کردن
chucks مهار کردن
chuck مهار کردن
clamped مهار کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
restrains نگهداشتن مهار کردن
restrain نگهداشتن مهار کردن
restraining نگهداشتن مهار کردن
chucking automatic مهار کردن خودکار
bolster plate صفحه برای مهار کردن
bindings مهار کردن بار در روی پالت
stanchion مهار یامحدودکردن تیر دار کردن
mooring نقطه مهار کردن قایق به ساحل
triple team سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
binding مهار کردن بار در روی پالت
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
automatic pilots وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
controlling کنترل کردن مهار کردن
controls کنترل کردن مهار کردن
control کنترل کردن مهار کردن
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
anchor block بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
landing gear چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
touchdowns تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdown تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
accommodated اماده کردن
unlimber اماده کردن
provide اماده کردن
make ready اماده کردن
harnessing اماده کردن
preparation اماده کردن
preparations اماده کردن
to string up اماده کردن
get ready اماده کردن
accommodates اماده کردن
prepares اماده کردن
harnessed اماده کردن
draft اماده کردن
harness اماده کردن
prepare اماده کردن
preparing اماده کردن
provides اماده کردن
drafted اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
readied اماده کردن
belay اماده کردن
setting up اماده کردن
primed اماده کردن
sets اماده کردن
primes اماده کردن
supplied اماده کردن
set اماده کردن
supplying اماده کردن
drafts اماده کردن
supply اماده کردن
pre treatment اماده کردن
readying اماده کردن
prime اماده کردن
ready اماده کردن
confect اماده کردن
readies اماده کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
air mileage indicator کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
plane director نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
knock up سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
knock-ups سردستی اماده کردن
trained اماده کردن اسب
train اماده کردن اسب
trains اماده کردن اسب
set up اماده تیراندازی کردن
fitting out اماده کردن ناو
to fit with اماده کردن برای
do up اماده استفاده کردن
forearms قبلا اماده کردن
gear کردن اماده کارکردن
forearm قبلا اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
geared کردن اماده کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
get ready اماده شدن حاضر کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
to study up خود را اماده امتحانات کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
make ready اماده شدن حاضر کردن
spots کشف کردن اماده پرداخت
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
screwpropeller پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
coordinated turn دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com