English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
Other Matches
terminals خرابی که قابل تعمیر نیست
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
unserviceable غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
unserviceable وسایل غیر قابل استفاده
man movable وسایل قابل حمل با دست یانفر
operational قابل بکار انداختن
interserviceable قابل استفاده به وسیله چندقسمت یا چند نوع یکان وسیله چند یکانی
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
recoverable item وسیله قابل اخراجات
inoperable غیر قابل کار انداختن خراب
available payload بازده قابل استفاده وسیله
man portable قابل حمل به وسیله نفر یاافراد
para bomb بمب قابل پرتاب به وسیله چتر نجات
maximum gradeability حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
acceptance credit اعتبار قابل استفاده به وسیله قبولی نویسی
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
zeros پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
zero پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
zeroes پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
actuator وسیله مکانیکی که توسط سیگنال خارجی قابل کنترل است
standalone که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
selectable کارایی یا خصوصیت یک وسیله که توسط کاربر قابل انتخاب است
read وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
reads وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
signalled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signal تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
scanners وسیله مبدل تصویر به سیگنال الکتریکی که قابل ذخیره سازی و نمایش در کامپیوتراست
scanner وسیله مبدل تصویر به سیگنال الکتریکی که قابل ذخیره سازی و نمایش در کامپیوتراست
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
adc وسیله مبدل ورودی آنالوگ به خروجی دیجیتال که قابل فهم برای کامپیوتر باشد
MCI device وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
quantizer وسیله تبدیل سیگنال ورودی آنالوگ به عددی که توسط کامپیوتر قابل پردازش است
puddles ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
puddle ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
images وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند
image [وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
salvage group گروه بازیابی وسایل
parallelling آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
parallels آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
parallelled آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
paralleling آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
asynchronous انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
paralleled آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
scanners وسیله ورودی که متن یا رسم یا عکس را به حالت دیجیتالی قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند
scanner وسیله ورودی که متن یا رسم یا عکس را به حالت دیجیتالی قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند
parallel آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
read وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
reads وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
motor tool ابزار و وسایل تعمیر اتومبیل
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
sensible قابل درک قابل رویت
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
recoveries بازیابی اخراجات جمع اوری وسایل
recovery بازیابی اخراجات جمع اوری وسایل
turing machine مدل ریاضی یک وسیله که میتواند داده را بخواند و بنویسد بر یک نوار ذخیره سازی قابل کنترل با تغییر وضعیتهای داخلی آن
storage وسیله ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دستیابی است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
maps با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
map با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
crested دیدبانی غیر ممکن غیر قابل دید به وسیله مانع
readable آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
hand-held وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
reclamation تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
customers نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
customer نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
accumulation time زمان تحت تعمیر بودن وسیله
retrieve بازیابی اطلاعات ازفایل یا وسیله ذخیره سازی
retrieved بازیابی اطلاعات ازفایل یا وسیله ذخیره سازی
retrieves بازیابی اطلاعات ازفایل یا وسیله ذخیره سازی
scanner وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanners وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
cylinders 1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
cylinder 1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
meshes که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshing که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
mesh که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
block stowage loading بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
maintenance تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
input/output وسیله هوشمند که جریان داده را بین CPU و وسایل ورودی /خروجی
fetches بخشی از سیکل بازیابی- بود که دستورات را از حافظه بازیابی و کدگشایی میکند
fetched بخشی از سیکل بازیابی- بود که دستورات را از حافظه بازیابی و کدگشایی میکند
fetch بخشی از سیکل بازیابی- بود که دستورات را از حافظه بازیابی و کدگشایی میکند
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
utilities'man متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
cable وسیله بررسی امیدانس که به کابلهای غیر استاندارد اجازه استفاده در وسایل خاص میدهد
cabled وسیله بررسی امیدانس که به کابلهای غیر استاندارد اجازه استفاده در وسایل خاص میدهد
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
Viewdata سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
connector وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disrepair احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
incapable نا قابل
sensible قابل حس
soluble قابل حل
dissoluble قابل حل
apt قابل
qualified قابل
capable قابل
solvable قابل حل
acceptor قابل
good قابل
ablest قابل
abler قابل
able قابل
thorough paced قابل
technical escort پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
traceable قابل تعقیب
to come into effect قابل اجراشدن
translatable قابل ترجمه
mentionable قابل ذکر
to take effect قابل اجراشدن
merchantable قابل معامله
to come into operation قابل اجراشدن
merchantable قابل فروش
traceable قابل ردیابی
transformative قابل تغییر
tractile قابل اتساع
tractile قابل کشش
substantial قابل توجه
meltable قابل ذوب
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
exportable قابل صدور
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
companionable قابل معاشرت
capably بطور قابل
translatable قابل تعبیر
medicable قابل معالجه
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
forgivable قابل عفو
forgivable قابل بخشایش
nota bene قابل توجه
numerable قابل شمارش
omissible قابل حذف
debatable قابل گفتگو
swimmable قابل شناوری
debatable قابل منافره
debatable قابل بحث
washable قابل شستشو
open cheque چک قابل انتقال
admittable قابل تصدیق
supposable قابل فرض
supportable قابل تحمل
pardonable قابل بخشیدن
pardonable قابل عفو
mistakable قابل اشتباه
titratable قابل عیارگیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com