Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to put a patch on a garment
وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
Other Matches
patch
وصله ناجور وصله کردن
patches
وصله ناجور وصله کردن
to a agarment to the body
جامهای را اندازه تن کردن
cento
پارچه وصله وصله
to wring
جامهای راچلاندن
to piece a garment
تیکه سر جامهای دادن
to piece a garment
جامهای را با تیکه بزرگترکردن
filibeg
جامهای که کوهستانیهای اسکاتلندمیپوشند
surtout
رو جامهای بلندمردانه که مانند است به فراک
sealskin
جامهای که از پوست خوک ابی بدوزند
habiliments
جامهای که مخصوص منصب یاموقعی باشد
swallow tail coat
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
pasted
وصله کردن
pieces
وصله کردن
piece
وصله کردن
patch
وصله کردن
to p up
وصله کردن
patches
وصله کردن
clout
وصله کردن
clouted
وصله کردن
clouting
وصله کردن
clouts
وصله کردن
pastes
وصله کردن
paste
وصله کردن
pasting
وصله کردن
revamp
وصله پینه کردن
patch
وصله دوزی کردن
revamped
وصله پینه کردن
vamp
وصله تعمیر کردن
clobbered
جامه وصله کردن
revamps
وصله پینه کردن
patches
وصله دوزی کردن
clobber
جامه وصله کردن
revamping
وصله پینه کردن
clobbering
جامه وصله کردن
clobbers
جامه وصله کردن
fishplate
قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
patchier
وصله وصله
imps
وصله
patch
وصله
patchiest
وصله وصله
splice
وصله
joint
وصله
fish plate
وصله
splicing
وصله
patching
وصله
patchy
وصله وصله
spliced
وصله
splices
وصله
patches
وصله
imp
وصله
field splice
وصله کارگاهی
paste
درج وصله
inset
دهانه وصله
pasted
درج وصله
patchwork
وصله دوزی
pastes
درج وصله
splotch
نقطه وصله
patchery
وصله کاری
patchiness
وصله داری
column splice
وصله ستونها
doubler
تخته وصله
copper tingle
وصله مسی
patchy
وصله دار
patchable
وصله بردار
patchiest
وصله دار
patched
وصله دار
patchier
وصله دار
insets
دهانه وصله
pasting
درج وصله
mending
وصله پینه شدنی
botch
وصله وپینه بدنما
tinker
وصله کاری تعمیرکردن
tinkerer
وصله زن حلبی ساز
botching
وصله وپینه بدنما
fish out of water
<idiom>
طرف وصله ناجوراست
fishplate
لبه گیر وصله
tinkers
وصله کاری تعمیرکردن
tinkering
وصله کاری تعمیرکردن
tinkered
وصله کاری تعمیرکردن
botches
وصله وپینه بدنما
botched
وصله وپینه بدنما
to patch up
وصله کردن اصلاخ کردن
gazed
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazing
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazes
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gaze
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
to unstitch something
[sewing]
کوکی
[بخیه ای]
را باز کردن
[دوختن پارچه]
[فناوری بافندگی]
escallop
دوختن
sews
دوختن
sewed
دوختن
sew
دوختن
steek
دوختن
sew up
دوختن
to look fixedly
چشم دوختن
pourpoint
لحاف دوختن
transfixion
بهم دوختن
suture
چاک دوختن
skirts
دامن دوختن
To anticipate a huge raki - off out something.
کیسه دوختن
frills
حاشیه دوختن بر
frill
حاشیه دوختن بر
skirt
دامن دوختن
skirted
دامن دوختن
furbelow
چین دوختن روی
fixes
جادادن چشم دوختن به
quilts
مثل لحاف دوختن
fur
خز دوختن به باردار شدن
To fix ones eyes on something.
به چیزی چشم دوختن
smock
روپوش زنانه دوختن
smocks
روپوش زنانه دوختن
furs
خز دوختن به باردار شدن
fix
جادادن چشم دوختن به
quilt
مثل لحاف دوختن
sewing
دوختن پارچه لباسی
to darn socks
جوراب
[پاره]
را دوختن
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
knight of the shears
لباس دوختن برای
fashioner
لباس دوختن برای
ninth part of a man
لباس دوختن برای
To move heaven and earth.
زمین وزمان رابهم دوختن
it puckered up in sewing
درضمن دوختن چین خورد
reline
پارچه کتانی تازه دوختن
to leave no stone unturned
زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
scallops
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallop
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com