Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
Other Matches
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
modifies
بهتر کردن
ameliorate
بهتر کردن
modify
بهتر کردن
ameliorated
بهتر کردن
ameliorates
بهتر کردن
ameliorating
بهتر کردن
modifying
بهتر کردن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
modification
بهتر کردن مدل
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
serviceability criteria
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
hartley
بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
raced
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
devices
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
add insult to the injury
<idiom>
[بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
develops
توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
develop
توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
better
بهتر
so much the better for me
بهتر من
better than
بهتر از
the more better the best
بهتر
so much the better
چه بهتر
all the better
چه بهتر
meliorative
بهتر شونده
above rubies
بهتر از یاقوت
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
to change to the better
بهتر شدن
ameliorative
بهتر شونده
ameliorator
بهتر کننده
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
cote
بهتر بودن از
meliorate
بهتر شدن
amelioration
بهتر شدن
So much the better.
دیگه بهتر
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
preferably
بطور بهتر
the best of all
از همه بهتر
defense readiness condition
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
he works better
او بهتر کار میکند
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
out act
بهتر انجام دادن از
outplay
بازی بهتر از حریف
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
the better plan is to
بهتر این است که .....
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
it was no better
هیچ بهتر نبود
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
She has known better days in her youth .
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
Better do it than wish it done.
<proverb>
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
think better of
<idiom>
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
Better late than never!
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Are you feeling any better?
آیا حال شما کمی بهتر است؟
Do you have a room with a better view?
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Better late than never.
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
He is the best physician as physicians go.
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
You're improving.
<idiom>
دارید بهتر می شوید
[در انجام کارتان]
[اصطلاح روزمره]
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lagged
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
multipass overlap
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
attitudes
وضعیت
phase
وضعیت
phased
وضعیت
phases
وضعیت
situations
وضعیت
state
وضعیت
quality
وضعیت
attitude
وضعیت
qualities
وضعیت
attack condition , alfa
وضعیت تک
fates
وضعیت
fate
وضعیت
status
وضعیت
condition
وضعیت
position
وضعیت
estate
وضعیت
stating
وضعیت
manner
وضعیت
estates
وضعیت
state-
وضعیت
states
وضعیت
stated
وضعیت
situation
وضعیت
positioned
وضعیت
attack conditon , bravo
وضعیت تک
every cloud has a silver lining
<idiom>
[خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
condition code
رمز وضعیت
state of alert
وضعیت هوشیاری
statement
صورت وضعیت
statements
صورت وضعیت
statement
بیان وضعیت
summary
خلاصه وضعیت
state of alert
وضعیت امادگی
status board
تابلوی وضعیت
stationary state
وضعیت سکون
status board
تابلو وضعیت
statements
بیان وضعیت
configuration
وضعیت یا موقعیت
cindition code
رمز وضعیت
configurations
وضعیت یا موقعیت
status report
گزارش وضعیت
as it is
با وضعیت کنونی
prone position
وضعیت درازکش
state stress
وضعیت تنش
starting position
وضعیت صفر
cases
وضعیت موقعیت
central position
وضعیت مرکزی
status register
ثبات وضعیت
state vector
بردار وضعیت
problem state
وضعیت مسئله
stand alone
وضعیت یکتا
control status
وضعیت کنترلی
command mode
وضعیت دستوری
axial position
وضعیت محوری
qualification
وضعیت شرایط
personnel status
وضعیت پرسنلی
supervisor state
وضعیت نظارت
summaries
خلاصه وضعیت
sea state
وضعیت دریا
states
وضعیت چیزی
stating
وضعیت چیزی
advice of fate
اعلام وضعیت
device status
وضعیت دستگاه
ideal position
وضعیت ایده ال
idle position
وضعیت ساکن
sitting position
وضعیت نشسته
steady state
وضعیت پایدار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com