Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
idle position
وضعیت ساکن
rest position
وضعیت ساکن
Search result with all words
static
الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
solid-state
وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
static economy
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
Other Matches
serviceability criteria
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
hartley
بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
raced
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
defense readiness condition
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
habitant
ساکن
occupants
ساکن
irenic
ساکن
static
ساکن
dwelling
ساکن
residing
ساکن
stationary
ساکن
abiding
ساکن
dead
ساکن
occupant
ساکن
dwellings
ساکن
lodger
ساکن
inmates
ساکن
inmate
ساکن
dweller
ساکن
abider
ساکن
inhabitant
ساکن
stills
ساکن
occupier
ساکن
occupiers
ساکن
still
ساکن
stillest
ساکن
lodgers
ساکن
residents
ساکن
resident
ساکن
domiciled
ساکن
denizens
ساکن
denizen
ساکن
inert
ساکن
stiller
ساکن
slack water
اب ساکن
statist
ساکن
stilly
ساکن
waveless
ساکن
resting
ساکن
quiescent
ساکن
woodsy
ساکن جنگل
mountaineer
ساکن کوه
townies
ساکن شهر
calm
ساکت ساکن
calms
ساکت ساکن
calmed
ساکت ساکن
quiet
ساکن خاموش
quietest
ساکن خاموش
calming
ساکت ساکن
calmer
ساکت ساکن
calmest
ساکت ساکن
townee
ساکن شهر
pacific
اقیانوس ساکن
easterners
ساکن مشرق
static charge
برق ساکن
staticize
ساکن کردن
stationary bed
بستر ساکن
easterner
ساکن مشرق
stationary phase
فاز ساکن
stationary wave
موج ساکن
townie
ساکن شهر
suburbanite
ساکن حومه
sylvan
ساکن جنگل
mountaineers
ساکن کوه
denizens
ساکن کردن
abides
ساکن شدن
abided
ساکن شدن
abide
ساکن شدن
colonising
ساکن شدن در
peopling
ساکن شدن
peoples
ساکن شدن
peopled
ساکن شدن
people
ساکن شدن
steadying
ساکن شدن
steady
ساکن شدن
steadiest
ساکن شدن
colonised
ساکن شدن در
colonises
ساکن شدن در
denizen
ساکن کردن
pekingeses
ساکن شهرپکن
dwelt
ساکن بود
inhabits
ساکن شدن
inhabiting
ساکن شدن
inhabit
ساکن شدن
settles
ساکن کردن
settle
ساکن کردن
colonizing
ساکن شدن در
colonizes
ساکن شدن در
colonized
ساکن شدن در
colonize
ساکن شدن در
steadies
ساکن شدن
northern
ساکن شمال
level point
سطح اب ساکن
earthling
ساکن جهان
steadied
ساکن شدن
domiciled in tehran
ساکن تهران
rest mass
جرم ساکن
dead load
بار ساکن
chthonic
ساکن زیرزمین
chthonian
ساکن زیرزمین
breake contact
کنتاکت ساکن
populate
ساکن شدن
populates
ساکن شدن
populating
ساکن شدن
seasider
ساکن دریاکنار
dwell
ساکن بودن
electrostatics
الکتریسیته ساکن
libyan
ساکن لیبی
levantine
ساکن خاور
levanter
ساکن خاور
isthmic
ساکن تنگه
isthmian
ساکن تنگه
indwell
ساکن شدن
lunarian
ساکن ماه
hospitaler
ساکن بیمارستان
nonresidence
غیر ساکن
hibernian
ساکن ایرلند
hellion
ساکن جهنم
nonresidency
غیر ساکن
pelagic
ساکن دریا
rusticate
ساکن ده شدن
freemen
ساکن شهر
pekinese
ساکن شهرپکن
sojourner
ساکن موقتی
stagirite
ساکن شهر
state of rest
حالت ساکن
pekineses
ساکن شهرپکن
standing wave
موج ساکن
static electricity
الکتریسیته ساکن
freeman
ساکن شهر
static electricity
برق ساکن
to animals
ساکن زمین
abhide
ساکن شدن
dwelled
ساکن بودن
bedlamite
ساکن تیمارستان
Aborigine
ساکن اولیه
dwells
ساکن بودن
silvicolous
ساکن جنگل
static friction
اصطکاک ساکن
pelagian
دریانشین ساکن دریا
low lander
ساکن نواحی پست
statically
در حال ایستاده یا ساکن
static generator
مولد برق ساکن
sybarite
ساکن شهر سیباریس
rain worm
ساکن زمین دنیوی
non-resident corporation
[American E]
شرکت غیر ساکن
exurbanite
ساکن خارج شهر
riverain
ساکن ساحل رودخانه
non-resident company
[British E]
شرکت غیر ساکن
slummer
ساکن محلات کثیف
rest mass of the electron
جرم ساکن الکترون
stanch
ساکن شدن فرونشاندن
to inhabit a house
در خانهای ساکن شدن
electro statics
علم برق ساکن
teutonize
ساکن المان کردن
standard
قسمت ساکن دستگاه
standards
قسمت ساکن دستگاه
boring stay
قسمت ساکن مقابل
static
وابسته به اجسام ساکن
green mountain boy
مرد بومی یا ساکن ورمونت
electronography
ثبت خواص الکتریسته ساکن
dwells
ساکن شدن زمان توقف
double housing planner
دستگاه رنده با دو قسمت ساکن
terre tenant
متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
housing
چارچوب قسمت ساکن دستگاه
delphic
ساکن معبد دلف یونان
delphian
ساکن معبد دلف یونان
dwelled
ساکن شدن زمان توقف
dwell
ساکن شدن زمان توقف
squatting
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
squatted
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
southeasterner
ساکن نواحی جنوب شرقی
over housed
ساکن در خانه بی اندازه بزرگ
statics
ایستاشناسی مبحث اجسام ساکن
squats
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
stator
قسمت ساکن موتوریا ژنراتور
squat
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
troll
غول یا جن ساکن غار وکوه
trolls
غول یا جن ساکن غار وکوه
idled
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle
بی بار شدن در حال سکون ساکن
hydro statics
علم شار وموازنه ابهای ساکن
slack water
موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
seminole
قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
sylph
روح یا موجود ساکن در هوا جن هوایی
idles
بی بار شدن در حال سکون ساکن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com