Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
Other Matches
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
worcester
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
christmass tree
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
mixers
انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
mixer
انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
storing
می باقی می ماند
store
می باقی می ماند
maples
میلههای بولینگ
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
hig low jack
ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را جا می گذارد
setup
وضع قرارگرفتن میلههای بولینگ
spiller
انداختن تمام میلههای بولینگ با
pin deck
قسمت زیر میلههای بولینگ
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
converts
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
half worcester
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
convert
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
converted
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
golden gate
پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
bedpost
ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را بجا می گذارد
converting
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
big four
ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
double pinochle
ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
bucket
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
blow
ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blows
ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
pinspotter
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
fill
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
pumpkins
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pumpkin
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
foundation
انداختن تمام میلههای بولینگ در دور نهم
fills
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
pinsetter
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
wood
چوب گلف با دسته دراز و سرچوبی میلههای بولینگ
pits
منطقه فرود در پرشها حفره پشت میلههای بولینگ
pit
منطقه فرود در پرشها حفره پشت میلههای بولینگ
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
pinfall
تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
count
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counted
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
spread eagle
سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
washout
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
pockets
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
postural
وضعی
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
circumrotation
حرکت وضعی
it is a pretty kettle of fish
بد وضعی است
to strike an a
وضعی بخودگرفتن
rotation
حرکت وضعی
postural reflexes
بازتابهای وضعی
it is a pretty kettle of fish
عجب وضعی است
gyrostatics
گفتاردر جنبش وضعی
gyrostat
التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
gyrostabilizer
التی که جنبش حرکت وضعی زمین را نشان میدهد
handing
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
remanence
پس ماند
inertia
ماند
residue
پس ماند
residues
پس ماند
that borders upon madness
اینکاربدیوانگی می ماند
he did not open his lips
خاموش ماند
inertial force
نیروی ماند
moment of inertia
گشتاور ماند
magnetic inertia
پس ماند مغناطیسی
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
آب که یک جا ماند مى گندد.
residual magnetism
مغناطیس پس ماند
it was left unfinished
ناتمام ماند
proper mass
جرم ماند
[فیزیک]
principal axis of inertia
محور اصلی ماند
mass
جرم ماند
[فیزیک]
invariant mass
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
He wisely stayed at home .
عقل کردودرمنزل ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
داغش به دلم ماند
it was snowed under
زیر برف ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
سرش بی کلاه ماند
principal moment of inertia
لنگر اصلی ماند
angular mass
گشتاور ماند
[فیزیک]
rotational inertia
گشتاور ماند
[فیزیک]
It left a good taste in my mouth .
مزه اش توی دهانم ماند
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
grated
میلههای اهنی
grates
میلههای اهنی
four horsemen
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
parallel bars
میلههای پارالل
grate
میلههای اهنی
connections
میلههای رابط
picket fence
جاگذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
leave
میلههای جامانده
split
میلههای باقیمانده
seal bars
میلههای اب بندی
rods of corti
میلههای کورتی
leaving
میلههای جامانده
net posts
میلههای تور
place utility
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
covered
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
She wI'll never realize this wish.
این آرزو بدلش خواهد ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
transfer
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transferring
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfers
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
grate
پنجره میلههای اهخنی
grated
پنجره میلههای اهخنی
grates
پنجره میلههای اهخنی
bacillar
بشکل میلههای کوچک
cross barred
دارای میلههای عرضی
driving bit
هویزه میلههای اسب
bacillary
بشکل میلههای کوچک
stanchion
میلههای عمودی ناو
seat bars
میلههای تکیه گاه
A full purse never lacks friends..
<proverb>
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
ended
میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
end
میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
hand
میلههای تسخیرشده حریف در پایان
ends
میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
wicketkeeper
توپگیر مدافع میلههای کریکت
handing
میلههای تسخیرشده حریف در پایان
gridiron
خطوط یا میلههای فلزی مشبک
sea echelon
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
throw out
سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت
square out
ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
studs
زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
to gloze over one's words
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
grid
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
take guard
وضع دفاعی توپزن جلو میلههای کریکت
grids
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
over
باقی
over-
باقی
lanternpinion
چرخ کوچکی که میلههای عمودی داردو مانند است به فانوس
to be in arrear
باقی داربودن
otherworld
عالم باقی
extant
باقی مانده
impress
باقی گذاردن
impressed
باقی گذاردن
impresses
باقی گذاردن
impressing
باقی گذاردن
to be on the safe side
باقی نباشد
organzine
ابریشم باقی
gleanings
ریزه باقی
scantling
باقی مانده
leaving
باقی گذاردن
aliquant
باقی اورنده
remainder
باقی مانده
leave
باقی گذاردن
behinds
باقی دار
behinds
باقی کار
behind
باقی دار
behind
باقی کار
surpluses
باقی مانده
surplus
باقی مانده
debris
باقی مانده
come through
باقی ماندن
conservation force
نیروی باقی
survive
باقی بودن
out of
<idiom>
باقی نمانده
reopens
باقی بودن
left over
باقی مانده
preserve
باقی نگهداشتن
to leave behind
باقی گذاردن
surviving
باقی بودن
preserving
باقی نگهداشتن
holdovers
باقی مانده
survived
باقی بودن
survives
باقی بودن
preserves
باقی نگهداشتن
dregs
باقی مانده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com