Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English
Persian
happenstance
وقایع اتفاقی
Other Matches
minute book
دفتر وقایع
annalist
وقایع نگار
chronology
وقایع نگاری
chronicler
وقایع نویس
logs
ثبت وقایع
log
ثبت وقایع
minute
گزارش وقایع
minute
یادداشت وقایع
historify
وقایع نگار
record of events
ثبت وقایع
flight log
دفتر وقایع پرواز
logs
ثبت کردن وقایع
log
ثبت کردن وقایع
pro-active
گرایش به ایجاد وقایع
deck log
دفتر وقایع دریانوردی
the occurrences of the day
رویداهای یا وقایع روز
deck log
دفتر وقایع ناو
record of events
دفتر ثبت وقایع
rough log
دفترچه وقایع ناو
sportswriter
وقایع نگار ورزشی
annals
وقایع سالیانه سالنامه
Trifling ( small) happenings of life .
اتفاقات ( وقایع )کوچک زندگی
daybook
دفتر ثبت وقایع روزانه
flight log
دفتر ثبت وقایع پرواز
vertical events numbering
شماره گذاری عمودی وقایع
refit book
دفتر یادداشت وقایع دریایی
parish register
دفتر ثبت وقایع سه گانه
station log
دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
muster book
دفتر ثبت وقایع روزانه
horizontal event numbering
شماره گذاری افقی وقایع
train
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
diaries
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
chronicling
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicles
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicle
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
trends
مسیر انجام کار سیر وقایع
log engineering
دفتر ثبت وقایع موتور ناو
fatidic
وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع
trend
مسیر انجام کار سیر وقایع
station log
دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
trains
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
trained
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
diary
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
Give me a full account of the events.
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
slated
ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
slates
ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
slate
ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
chronology
شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
flukey
اتفاقی
extrinsic
اتفاقی
stochastic
<adj.>
اتفاقی
pick up
<idiom>
اتفاقی
accidentalism
اتفاقی
adventitiouse
اتفاقی
adventive
اتفاقی
chanceful
اتفاقی
casuale
اتفاقی
haphazard
<adj.>
اتفاقی
even tual
اتفاقی
haphazardly
اتفاقی
casualness
اتفاقی
casual
اتفاقی
casual
[not planned]
<adj.>
اتفاقی
coincidental
<adj.>
اتفاقی
contingent
[accidental]
<adj.>
اتفاقی
randomly
اتفاقی
stochastical
<adj.>
اتفاقی
chanced
اتفاقی
accidents
اتفاقی
accident
اتفاقی
accidental
<adj.>
اتفاقی
random
<adj.>
اتفاقی
chance
اتفاقی
adventitious
<adj.>
اتفاقی
contingencies
اتفاقی
contingency
اتفاقی
occasional
اتفاقی
eventual
اتفاقی
chancier
اتفاقی
chanciest
اتفاقی
chancy
اتفاقی
incidental
<adj.>
اتفاقی
episodical
اتفاقی
episodic
اتفاقی
fortuitous
<adj.>
اتفاقی
chancing
اتفاقی
chances
اتفاقی
fluky
اتفاقی
geochronology
شرح وقایع تاریخی گذشته برمبنای اطلاعات زمین شناسی
chronology
تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
by happenstance
<adv.>
بطور اتفاقی
crop up
<idiom>
اتفاقی پدیدارشدن
by hazard
<adv.>
بطور اتفاقی
incidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
fortuitously
<adv.>
بطور اتفاقی
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
come across
<idiom>
اتفاقی دیدن
windfall profits
سود اتفاقی
coincidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
windfall loss
زیان اتفاقی
by chance
<adv.>
بطور اتفاقی
windfall gains
منافع اتفاقی
at random
<adv.>
بطور اتفاقی
accidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
accidently
<adv.>
بطور اتفاقی
as it happens
<adv.>
بطور اتفاقی
stochatic procedures
رویههای اتفاقی
by accident
<adv.>
بطور اتفاقی
by a coincidence
<adv.>
بطور اتفاقی
stochastic process
فرایند اتفاقی
accidental reinforcement
تقویت اتفاقی
fortuitousness
اتفاقی بودن
casual labour
کارگر اتفاقی
fortuitcus fault
نقص اتفاقی
contingent liability
بدهی اتفاقی
fortuitcus distortion
اعوجاج اتفاقی
accidental error
خطای اتفاقی
adventitiously
بطور اتفاقی
chromatic
تصادفی اتفاقی
circumstantial evidence
اماره اتفاقی
accidental war
جنگ اتفاقی
accidentalness
حالت اتفاقی
random
اتفاقی الکی
randomly
اتفاقی الکی
incidentals time
زمان اتفاقی
incidental works
کارهای اتفاقی
incidental memory
حافظه اتفاقی
incidental learning
یادگیری اتفاقی
incidental expenses
مخارج اتفاقی
incidental errors
خطاهای اتفاقی
contingent profit
سود اتفاقی
supervening impossibility of performance
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
dialectic materialism
دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
frustrations
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
by accident or d.
بطور اتفاقی یا عمدی
jitter
حرکت نامنظم اتفاقی
accidental sepcies
گونه های اتفاقی
accidental fall
ضربه فنی اتفاقی
charring
کار روزمزد و اتفاقی
chars
کار روزمزد و اتفاقی
hazardous
معاملات قماری اتفاقی
chare
کار روزمزد و اتفاقی
char
کار روزمزد و اتفاقی
dynamic analisis
تجزیه و تحلیل وقایع اقتصادی با در نظرگرفتن تغییرات گذشته و حال و احتمالا" اینده
accident damage to property
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
to happen to somebody
برای کسی اتفاقی
[بد]
افتادن
sideshow
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
sideshows
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize
بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
come hell or high water
<idiom>
هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
randomly
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
random
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
wait up for
<idiom>
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
chance medley
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
calculating
دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
frustrated contract
قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
diarists
روزنامه نگار وقایع نگار
diarist
روزنامه نگار وقایع نگار
fumbled
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
gold washing
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
post attack
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com