English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
complete substitution وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
Other Matches
When we get this project off the ground we can relax. وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
alternatives چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternative چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
concertina fold قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
joint product offer فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
There is no time left . دیگر وقتی نمانده
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
tie in sales فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
switches شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switch شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switched شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
for next loop حلقه یا تابعی که تکرار میشود تا وقتی که شرط دیگر صدق نکند
plugs قطعهای که با سیستم دیگر کار میکند وقتی به آن وصل شود توسط اتصال یا کابل
plugging قطعهای که با سیستم دیگر کار میکند وقتی به آن وصل شود توسط اتصال یا کابل
plug قطعهای که با سیستم دیگر کار میکند وقتی به آن وصل شود توسط اتصال یا کابل
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
safety valve پاس کوتاه به مدافع وقتی دریافت کنندگان دیگر بوسیله حریف مهار شده اند
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacted یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
background processing کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
synchronous حرف ارسالی با DTE برای اطمینان از همانی صحیح وقتی هیچ حرف دیگر ارسال نشده است
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
literal چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
sector دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sectors دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
the d. take him بلا بگیرد
to burn the food بگذارند غذا ته بگیرد
cartful انچه دریک گاری جا بگیرد
he has raving mad بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
He muddles the water to catch fish . <proverb> آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
bain-marie دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
confidence level احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
water bath دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
waterbath دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water quench دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
She found it hard to make up her mind. برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
trundle bed تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
counter check چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
diaper pattern طرح گل و بلبل تکراری [بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
CB رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb> هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
betterment خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
regional breakpoint نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
masks طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
place utility استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
barrator قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
waterbath [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
bain-marie [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
bonded good کالای گمرکی
final goods کالای نهائی
luxury good کالای لوکس
consigned inventory کالای امانی
the goods in question کالای موردبحث
purpose made کالای سفارشی
goods in pledge کالای گروی
fakement کالای قلب
consumer brand کالای پر مصرف
imported کالای وارده
imported کالای رسیده
import کالای وارده
class i property کالای طبقه 1
consumer goods کالای مصرفی
import کالای رسیده
limited editions کالای محدود
dead stock کالای بنجل
consumer's goods کالای مصرفی
free good کالای رایگان
rip-offs کالای قلابی
consignment کالای ارسالی
staple کالای عمده
labeled cargo کالای ویژه
knit goods کالای کش بافت
stapled کالای عمده
stapling کالای عمده
jetsam کالای اب اورد
delivery کالای ارسالی
scaron کالای کمیاب
class ii property کالای طبقه 2
business goods کالای تولیدی
limited edition کالای محدود
giffen good کالای گیفن
shipment [American] کالای ارسالی
rip-off کالای قلابی
frustrated cargo کالای سرگردان
in wards کالای رسیده
frustrated cargo کالای متروکه
inferior good کالای پست
importing کالای رسیده
stolen goods کالای مسروقه
general cargo کالای معمولی
consignments کالای امانی
flotsam کالای اب اورده
contraband کالای قاچاق
consignment کالای امانی
merchandise کالای تجارتی
smuggled merchandise کالای قاچاق
wage good کالای مزدی
contraband کالای غیرمجاز
Contraband goods. کالای قا چاق
smuggled goods کالای قاچاق
naval stores کالای دریایی
end item کالای ضروری
normal good کالای عادی
economic good کالای اقتصادی
commodity کالای مصرفی
shoddy کالای تقلبی
easy commodity کالای نا مرغوب
goods afloat کالای در راه
normal good کالای معمولی
importing کالای وارده
commodities کالای مصرفی
colours چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
consignment کالای امانت فروش
scrap heap انبار کالای قراضه
finished product کالای اماده فروش
inwards واردات کالای رسیده
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
consignments محموله کالای ارسالی
consignments کالای امانت فروش
velveting کالای مخملی مخمل
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
shipments کالای در حال حمل
delivery کالای ارسال شده
consignment کالای ارسال شده
shipment [American] کالای ارسال شده
consignment محموله کالای ارسالی
shipment کالای در حال حمل
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
dead stock کالای بدون خریدان
scrap-heap انبار کالای قراضه
consignee گیرنده کالای ارسالی
standard کالای جانشین رزمی
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
commodity market بازار کالای مصرفی
r. ofanyone's chattles پس دادن کالای کسی
perishable کالای سریع الفساد
ban item کالای ممنوع الورود
perishable کالای فاسد شدنی
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
perishable کالای فاسد شونده
we d. in silks ما کالای ابریشمی میفروشیم
inbound cargo کالای تخلیه نشده
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
stock in trade موجودی کالای مغازه
the free list صورت کالای بی گمرک
standards کالای جانشین رزمی
staple goods کالای بسیار ضروری
pilefered shipment کالای حراج شده
swag کالای دزدیده شده
importable کالای قابل واردکردن
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
shipment کالای حمل شده باکشتی
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
bulk cargo کالای بسته بندی نشده
export بیرون بردن کالای صادره
exporting بیرون بردن کالای صادره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com