English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
to have plenty of time وقت کافی داشتن
Search result with all words
on easy street <idiom> پول کافی برای زندگی راحت داشتن
Other Matches
sufficient کافی
enough کافی
sufficing <adj.> کافی
sufficient <adj.> کافی
good [sufficient] <adj.> کافی
adequate کافی
adequate کافی
acceptable <adj.> کافی
satisfactory <adj.> کافی
adequate <adj.> کافی
enow کافی
skimping غیر کافی
plenty of rain باران کافی
suffice کافی بودن
skimped غیر کافی
sufficiently <adv.> بقدر کافی
adequately بقدر کافی
suffice کافی بودن
sufficed کافی بودن
sufficing کافی بودن
reach کافی بودن
last [be enough] کافی بودن
skimp غیر کافی
due care مراقبت کافی
run short <idiom> کافی نبودن
adequately [sufficiently] <adv.> بقدر کافی
skimps غیر کافی
be adequate کافی بودن
be enough کافی بودن
be sufficient کافی بودن
necessary and sufficient لازم و کافی
leisure وقت کافی
scantiest غیر کافی
scanty غیر کافی
sufficient مقدار کافی
sufficient conditions شرایط کافی
scantier غیر کافی
sufficient condition شرط کافی
Nothing more, thanks. کافی است.
suffices کافی بودن
inadequate غیر کافی
inextenso بطول کافی
enough باندازهء کافی نسبتا
incompetent غیر کافی ناشایسته
not a leg to stand on <idiom> مدرک کافی نداشتن
sufficiency قابلیت مقدار کافی
insufficiently بطور غیر کافی
voteless بدون رای کافی
well educatd دارای تحصیلات کافی
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
well paid دارای حقوق کافی
inadequately بطور غیر کافی
sufficient condition شرط کافی [ریاضی]
he is short of hands کارگر کافی ندارد
in short supply <idiom> نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
Enough has been said! به اندازه کافی گفته شده!
dozed مقدار کافی از یک دارو خوراک
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
dozes مقدار کافی از یک دارو خوراک
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
doze مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough. باندازه کافی گود نیست
dozing مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
he had a good supply of coal زغال سنگ کافی ذخیره کرده
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
well-to-do <idiom> پول کافی برای امرار معاش کردن
attention توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink. چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
attentions توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains? آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
leave (let) well enough alone <idiom> دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
The room is bare of furniture . این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillows صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
liberal gift بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that. <idiom> اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره]
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state tiger در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
decarburizing گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
restoration احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
intercommon داشتن
relieve داشتن
lack کم داشتن
owns داشتن
owning داشتن
relieving داشتن
monogyny داشتن یک زن
lackvt کم داشتن
own داشتن
owned داشتن
redolence بو داشتن
relieves داشتن
possess داشتن
having داشتن
to have f. تب داشتن
have داشتن
to be in a f. تب داشتن
lacked کم داشتن
doubts شک داشتن
doubting شک داشتن
doubted شک داشتن
doubt شک داشتن
to go hot تب داشتن
bears در بر داشتن
bears داشتن
bear در بر داشتن
bear داشتن
possessing داشتن
possesses داشتن
to be feverish تب داشتن
to have داشتن
to hold داشتن
to hold a meeting داشتن
want کم داشتن
lacks کم داشتن
to possess داشتن
wanted کم داشتن
to have possession of داشتن
to know for certain یقین داشتن
send ارسال داشتن
sending ارسال داشتن
sending اعزام داشتن
sending گسیل داشتن
to know by heart ازحفظ داشتن
sends گسیل داشتن
apprehended بیم داشتن
apprehend بیم داشتن
contests اعتراض داشتن بر
contest اعتراض داشتن بر
sends ارسال داشتن
contesting اعتراض داشتن بر
contested اعتراض داشتن بر
sends اعزام داشتن
send اعزام داشتن
send گسیل داشتن
to have in remembrance بخاطر داشتن
to keep a fast روزه داشتن
to keep a carriage درشکه داشتن
to in sight into something بصیرت داشتن
to regard with reverence محترم داشتن
aspire ارزو داشتن
to have in stock موجود داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com