Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
alpha radiation
وقوع طبیعی پرتو
Other Matches
physiographic
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
infrared ray
اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
naturalism
فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
occurence
وقوع
outbreaks
وقوع
far between
کم وقوع
occurance
وقوع
incidence
وقوع
occurrences
وقوع
occurrence
وقوع
outbreak
وقوع
bring to pass
به وقوع رساندن
incidence
تصادف وقوع
interjacency
وقوع در میان
imminence
قرابت وقوع
recurrenge
وقوع مکرر
presence
وقوع وتکرار
frequentness
کثرت وقوع
scene
جای وقوع
done
وقوع یافته
localities
محل وقوع
infrequency
ندرت وقوع
locality
محل وقوع
under way
درشرف وقوع
centricity
وقوع درمرکز
scenes
جای وقوع
frequencies
کثرت وقوع
frequency
کثرت وقوع
externality
وقوع درخارج
the scene is laid in paris
جای وقوع
chronological
بترتیب وقوع
contingencies
احتمال وقوع
contingency
احتمال وقوع
rede
وقوع مصلحت
come through
وقوع یافتن
come off
وقوع یافتن
beam
پرتو
reaction
پرتو
radioactive
پرتو زا
reactions
پرتو
ray
پرتو
radiance
پرتو
straight line
پرتو
rontgen rays
پرتو X
beams
پرتو
rayon
پرتو
aegis
پرتو
shafts
پرتو
radiancy
پرتو
radiation
پرتو
shaft
پرتو
beamless
بی پرتو
rayless
بی پرتو
carrying
نشانه وقوع وام
chronological
ترتیب زمانی وقوع
carry
نشانه وقوع وام
carries
نشانه وقوع وام
carried
نشانه وقوع وام
failure logcing
ثبت وقوع خرابی
red handed
حین وقوع جنایت
trichromatism
وقوع درسه حالت
accident proof
علت وقوع حادثه
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
imminence
وقوع خطر نزدیک
imminency
وقوع خطر نزدیک
allopatric
بتنهایی وقوع یافته
radiated
پرتو افکندن
radar beam
پرتو رادار
X-ray
پرتو ایکس
sun beam
پرتو افتاب
gleaming
پرتو انی
radiate
پرتو افکندن
radiates
پرتو افکندن
radiating
پرتو افکندن
radiotherapy
پرتو درمانی
X-ray
پرتو رونتگن
projector
پرتو افکن
X-raying
پرتو رونتگن
roentgen ray
پرتو ایکس
X-raying
پرتو ایکس
illuminate
پرتو افکندن
rontgen rays
پرتو مجهول
gleam
پرتو انی
illuminates
پرتو افکندن
illuminating
پرتو افکندن
gleamed
پرتو انی
corpuscular ray
پرتو ذرهای
gleams
پرتو انی
roentgen ray
پرتو رونتگن
silvery rays
پرتو سیمین
X-rayed
پرتو ایکس
radiology
پرتو شناسی
X-rayed
پرتو رونتگن
posivite ray
پرتو مثبت
electron beam
پرتو الکترون
canal rays
پرتو کانالی
gamma radiation
پرتو گاما
gamma ray
پرتو گاما
beta radiation
پرتو بتا
illuminating beam
پرتو روشنایی
illuminating beam
پرتو نور
image ray
پرتو تصویر
anode rays
پرتو اندی
cathode rays
پرتو کاتدی
fire light
پرتو اتش
eradiation
پرتو افکنی
double beam
پرتو مضاعف
cosmicray
پرتو کیهانی
primary cosmic rays
پرتو کیهانی
cosmic radiation
پرتو کیهانی
an incident ray
پرتو ساقط
actinometry
پرتو سنجی
irradiation
پرتو افکنی
sunbeam
پرتو افتاب
alpha rediation
پرتو الفا
projectors
پرتو افکن
eradiate
پرتو افکندن
light beam
پرتو نور
cosmic rays
پرتو کیهانی
light ray
پرتو نور
x radiation
پرتو ایکس
luminesce
پرتو افکندن
actinolagy
پرتو شناس
sunbeams
پرتو افتاب
actiniform
پرتو مانند
x rays
پرتو ایکس
ionic ray
پرتو یونی
irradiative
پرتو افکن
venues
محل وقوع جرم یا دعوی
latest event time
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
venue
محل وقوع جرم یا دعوی
hunch
فن احساس وقوع امری در اینده
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
hunching
فن احساس وقوع امری در اینده
early event time
زودترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme
ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
hunches
فن احساس وقوع امری در اینده
hunched
فن احساس وقوع امری در اینده
bring about
سبب وقوع امری شدن
shafts
تیرانداختن پرتو افکندن
cathod ray tube
لوله پرتو کاتدی
roentgen diffractometry
بلورنگاری پرتو ایکس
beamy
شاخ دار پر پرتو
hard radiation
تابش یا پرتو سخت
hard x ray
پرتو ایکس سخت
extraordinary ray
پرتو غیر عادی
shaft
تیرانداختن پرتو افکندن
projections
تجسم پرتو افکنی
The Physics of Radiation Protection
فیزیک محافظت از پرتو
to pour rays
پرتو افکندن یا پاشیدن
projection
تجسم پرتو افکنی
x ray tube
لامپ پرتو ایکس
x ray diffraction
پراش پرتو ایکس
soft x rays
پرتو ایکس کم نفوذ
x ray crystallography
بلورنگاری پرتو ایکس
x ray analysis
تحلیل پرتو ایکس
x ray apparatua
دستگاه پرتو ایکس
radioisotope
ایزوتوپ پرتو افشان
Health physics
فیزیک محافظت از پرتو
x ray microdiffraction
پراش پرتو ایکس
straw in the wind
<idiom>
نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
precluding
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
impend
اویزان کردن در شرف وقوع بودن
pigs might fly
وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
radioactive
پرتو افشان تابش دار
rontgenogram
عکسی که با پرتو مجهول بردارند
electron beam deflection system
سیستم شکست پرتو الکترونی
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
looped
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
conditional
مین کننده وقوع چندین کار مشخص
anticipation
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
loops
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
ultraviolet ray
اشعه ماوراء بنفش پرتو فرابنفش
flags
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
special vertict
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
to prove an a
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
rontgen
نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
faults
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
fault
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faulted
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
radialized
دارای میله هایی که پرتووارمنشعب شده باشند مرتب بشکل پرتو
fallout
خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com