Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
to tap
ولتاژ مشخص کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
Other Matches
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
logic
ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
located
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
unipolar
که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند
transmissions
که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
transmission
که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ
non return to zero
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
surges
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
voltage balance
موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
justification
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
set up
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
powering
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
denoted
مشخص کردن
defined
مشخص کردن
definition
مشخص کردن
delineating
مشخص کردن
delineates
مشخص کردن
specifying
مشخص کردن
definitions
مشخص کردن
defines
مشخص کردن
defining
مشخص کردن
specify
مشخص کردن
identifying
مشخص کردن
denotes
مشخص کردن
lay down
مشخص کردن
denote
مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody
مشخص کردن
specifies
مشخص کردن
individuate
مشخص کردن
delineate
مشخص کردن
identified
مشخص کردن
define
مشخص کردن
identify
مشخص کردن
identifies
مشخص کردن
earmarking
مشخص کردن
delineated
مشخص کردن
meaner
مشخص کردن چیزی
typified
بانمونه مشخص کردن
typifying
بانمونه مشخص کردن
criss-cross
با ضربدر مشخص کردن
typify
بانمونه مشخص کردن
frequency designation
مشخص کردن فرکانس
typifies
بانمونه مشخص کردن
mean
مشخص کردن چیزی
meanest
مشخص کردن چیزی
criss-crossed
با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing
با ضربدر مشخص کردن
call one's shot
مشخص کردن هدف
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
margins
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin
مشخص کردن اندازه و حاشیه
costing
مشخص کردن هزینه عملیات
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
balisage
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labels
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
beaufort scale
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
external
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
externals
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
fielded
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labelled
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
fields
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labeling
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
label
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
positive
سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
characterizing
مشخص کردن منقوش کردن
characterizes
مشخص کردن منقوش کردن
characterized
مشخص کردن منقوش کردن
characterize
مشخص کردن منقوش کردن
characterised
مشخص کردن منقوش کردن
characterising
مشخص کردن منقوش کردن
characterises
مشخص کردن منقوش کردن
descriptor
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
regions
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
region
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
label
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answering
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labels
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searches
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searched
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labeling
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answered
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
searchingly
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
universal
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
color code
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labelled
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
PID
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declarations
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declaration
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
declarative statement
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
formats
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
format
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
cryptographic
تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
voltages
ولتاژ
voltage
ولتاژ
total voltage
ولتاژ کل
line voltage
ولتاژ خط
potential
ولتاژ
electric tension
ولتاژ
alternating voltage
ولتاژ C.A
voltage to ground
ولتاژ زمین
voltage ratio
نسبت ولتاژ
electrode bias
ولتاژ استراحت
voltage regulation
تنظیم ولتاژ
electrode voltage
ولتاژ الکترد
medium voltage
ولتاژ متوسط
voltage transformer
ترانسفورماتور ولتاژ
voltage regulator
نافم ولتاژ
voltage stability
ثبات ولتاژ
voltage regulator
رگولاتور ولتاژ
useful voltage
ولتاژ موثر
voltage relay
رله ولتاژ
voltage source
منبع ولتاژ
transient voltage
ولتاژ ضربهای
main voltage
ولتاژ اصلی
transient voltage
ولتاژ لحظهای
transformer voltage
ولتاژ ترانسفورماتور
disruptive voltage
ولتاژ شکننده
distubing voltage
ولتاژ پارازیت
circuit voltage
ولتاژ مدار
interference vcoltage
ولتاژ پارازیت
bias
ولتاژ بایاس
generator voltage
ولتاژ ژنراتور
potential drop
افت ولتاژ
transient voltage
ولتاژ گذرا
discharge voltage
ولتاژ تخلیه
voltage vector
بردار ولتاژ
discharge voltage
ولتاژ دشارژ
voltaism
ولتاژ الکتریکی
potential regulator
نافم ولتاژ
voltage gradient
گرادیان ولتاژ
potential gradient
گرادیان ولتاژ
biases
ولتاژ بایاس
mains voltage
ولتاژ شبکه
nominal voltage
ولتاژ اسمی
normal voltage
ولتاژ عادی
potential regulator
رگولاتور ولتاژ
rated voltage
ولتاژ اسمی
voltage amplification
تقویت ولتاژ
voltage rise
افزایش ولتاژ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com