Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English
Persian
product
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
products
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
Other Matches
cads
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
mantling
مواد لازم برای پوشش
development
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
barrier material
مواد لازم برای ساختن موانع
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
products
محصول تولید شده برای فروش
product
محصول تولید شده برای فروش
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
grader
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
modular
با اتصال بلاکهای کوچک به هم برای تولید محصول مط ابق میل کاربر
spray attack
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
multimedia
محصول ماکروسافت که امکان تولید برنامههای کاربردی چند رسانهای با استفاده از کتابخانه توابع برای کنترل گردش ویدیو
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
assets
مواد لازم
supplies
مواد وتجهیزات لازم
fabrics
محصول تولید
productions
تولید محصول
fabric
محصول تولید
production
تولید محصول
produced
تولید کردن محصول
produce
تولید کردن محصول
produces
تولید کردن محصول
piece parts
قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
d , top concept
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
magnaflux
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
antigen
مواد تولید کنندهء پادتن
antigens
مواد تولید کنندهء پادتن
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
electronic
سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
feed stock
مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
convertor reactor
راکتوری که مواد شکافت پذیررا تولید و هم مصرف میکند
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
beta range
حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
Kaleida Labs
شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای
off the shelf
محصول سخت افزار یا نرم افزار با تولید انبوه
sensitivity
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
phoneme
برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا
supporting goods
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
design
مشخصاتی برای طراحی یک محصول
designs
مشخصاتی برای طراحی یک محصول
raptatorial
لازم برای شکار
hydration water
اب لازم برای ابش
raptatory
لازم برای شکار
products
محصول تولید شده یا ساخته شده
product
محصول تولید شده یا ساخته شده
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
quorum
اکثریت لازم برای مذاکرات
draw weight
نیروی لازم برای کشیدن زه
magic number
امتیاز لازم برای قهرمانی
soil conservation
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
represented
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
personalize
تنظیم یا تط بیق یک محصول برای کاربر خاص
represents
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represent
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time
زمان لازم برای تخلیه محل
light is necessary to life
روشنایی برای زندگی لازم است
check out time
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
access time
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
materials
مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
material
مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
production
ساخت مواد برای فروش
productions
ساخت مواد برای فروش
dope
مواد مخدرغیرمجاز برای اسب
dopes
مواد مخدرغیرمجاز برای اسب
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
canonical time unit
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
proceed time
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
compacting
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
storage
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
engineered performance
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacts
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compact
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
dummies
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
dummy
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
publish
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
publishes
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
published
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compact
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
entrance head
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
compacted
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacts
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacting
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mock-up
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
mock-ups
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
keying material
مواد موردلزوم برای رمز کردن کلمات
eisa
گروه تولید کنندگان PC که یک انجمنی برای پیشبرد استاندارد باس تک بیتی تشکیل داده اند که رقیبی برای استاندار باس MAC از IBM است
executes
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprints
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
footprint
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
externals
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
external
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
execute
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
exchange
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanged
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
punch
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punches
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
sizes
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
cycled
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
decompression table
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
size
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
orbital injection
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
macronutrient
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
current asset cycle
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
cycle
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
multimedia
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
cycles
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
worded
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
media
مواد مغناطیسی برای ذخیره سیگنالها مثل دیسک و نوار و.
fetch
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
articled
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
fetches
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
masters
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetched
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
mastered
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
allocations
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocation
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
master
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
k ration
بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
circularization
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
to frisk
[a person]
دست روی بدن کسی کشیدن
[در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
stallation
اسب نر برای تولید مثل
broodmare
مادیان برای تولید نژاد
MCA
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
kernels
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
jcl
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
jobs
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
job
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
casual labour
کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
optical
شیشه یا پلاستیک محافظت شده با مواد محافظ برای ارسال پیاپی سیگنالهای نوری
generators
دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
cryptocompromise
تولید خطر برای مخابرات رمز
indexer
برنامهای که برای یک سندشاخص تولید کند
generator
دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
Micro Channel Architecture
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
carriage control tape
نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com