English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
Other Matches
bargains معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
package deal معامله کلی معامله چکی
package deals معامله کلی معامله چکی
futures goods کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
transactions معامله
sell معامله
selling معامله
sells معامله
negotiations معامله
dealing معامله
negotiation معامله
transactor معامله گر
treament معامله
trucks معامله
truckman معامله گر
trucking معامله
trucked معامله
truck معامله
transaction معامله
penny worth معامله
bargain معامله
bargains معامله
bargained معامله
bargaining معامله
bargained معامله باصرفه
truckage مبادله معامله
transaction on change معامله در بورس
treater طرف معامله
to take معامله قماری
intercourse مراوده معامله
dealing خریدوفروش و معامله
negotiator طرف معامله
deal حد معامله کردن
fictitious transaction معامله صوری
deal معامله کردن
deals حد معامله کردن
bargaining معامله باصرفه
performance انشاء معامله
performances انشاء معامله
collective bargaining معامله جمعی
deals معامله کردن
unauthorized transaction معامله فضولی
negotiable قابل معامله
transacts معامله کردن
transacting معامله کردن
speculative معامله قماری
transact معامله کردن
venturing معامله قماری
sell-out معامله کردن
sell out معامله کردن
dealt حد معامله کردن
package deal معامله یکجا
option اختیار معامله
options اختیار معامله
transacted معامله کردن
chap معامله کردن
reciprocity معامله به مثل
bargain معامله باصرفه
sell-outs معامله کردن
venture معامله قماری
unconscionable bargain معامله نامعقول
valid transaction معامله صحیح
package deals معامله یکجا
ventured معامله قماری
ventures معامله قماری
negotiators طرف معامله
do business معامله کردن
trucked معامله کردن
swaps معامله پایاپای
forward purchase معامله سلف
trucking معامله کردن
reason for a transaction جهت معامله
cause of a transaction جهت معامله
reciprocation معامله متقابله
hedgehoggy سخت معامله
object of transaction مورد معامله
not negotiable غیرقابل معامله
forward dealing معامله به وعده
truck معامله کردن
private treaty معامله خصوصی
strike a bargain معامله کردن
dealing in futures معامله سلف
retorsion معامله به مثل
reciprocal treatment معامله متقابله
credit sale اعتبار در معامله
trade in for معامله کردن
terms of trade شرایط معامله
bargains معامله باصرفه
swops معامله پایاپای
swopping معامله پایاپای
to make a market of معامله کردن
arbitrage معامله به سود
short sale معامله سلف
arbitrage معامله با منفعت
an nucertain transaction معامله غرری
swap معامله پایاپای
invitation to treat دعوت به معامله
merchantable قابل معامله
to do business معامله کردن
barterer معامله گر پایاپای
swopped معامله پایاپای
trucks معامله کردن
reciprocity معامله بمثل
spot transaction معامله نقدی
swapped معامله پایاپای
treatment طرز عمل معامله
retail trade معامله بصورت جزئی
reciprocated معامله متقابله کردن
reciprocates معامله متقابله کردن
reciprocate معامله متقابله کردن
reciprocated معامله بمثل کردن
A cash ( credit ) transaction . معامله نقدی ( اعتباری )
treatments طرز عمل معامله
reciprocates معامله بمثل کردن
play fair مردانه معامله کردن
bargained قرارداد معامله بستن
bargained چانه زنی در معامله
bargains قرارداد معامله بستن
negotiating bank بانک معامله کننده
bargains چانه زنی در معامله
negotiable instruments اسناد قابل معامله
bargaining قرارداد معامله بستن
bargaining چانه زنی در معامله
negotiatory مبنی بر معامله یا گفتگو
bargain چانه زنی در معامله
ventures مخاطره معامله قماری
ventured مخاطره معامله قماری
venture مخاطره معامله قماری
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
deal معامله داد و ستد
bargain قرارداد معامله بستن
negotiable instrument سند قابل معامله
reciprocate معامله بمثل کردن
dealing داد و ستد معامله
black market دربازارسیاه معامله کردن
cancellation of bargain اقاله کردن معامله
lay one's cards on the table <idiom> صادقانه معامله کردن
I cant do business with him . با او معامله ام نمی شود
commercial intercourse معامله یا مراوده بازرگانی
to declare off قطع معامله کردن با
to deal in futures معامله سلف کردن
to take مخاطره معامله قماری
black markets دربازارسیاه معامله کردن
to deal in futures معامله پیش کردن
to buy a pig in a poke معامله سربسته کردن
deals معامله داد و ستد
conditions of sale شرایط اساسی معامله
declare off قطع معامله کردن
barters پایاپای معامله کردن
bartering پایاپای معامله کردن
bartered پایاپای معامله کردن
barter پایاپای معامله کردن
venturing مخاطره معامله قماری
to carry out a transaction معامله ای انجام دادن
sale short معامله سلف کردن
She kept on and on . She simply wouldnt let go . مگرول کن معامله بود !
deal in futures معامله سلف کردن
contango با وعده معامله کردن
She gave me a raw deal . بامن بد معامله کرد
course of dealing زمان انجام معامله
spot price بهای جنس در معامله نقدی
closing prices اخرین قیمت معامله شده
bootleg معامله قاچاقی انجام دادن
bargains چانه زنی در معاملات معامله
barter away تجارت یا معامله پایاپای کردن
bargains قرارداد معامله خرید ارزان
merchandies معامله کردن کالای تجارتی
parties to the contract طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
plaza بازار میدان محل معامله
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
countering ضربت متقابله معامله به مثل
passing off به اسم دیگری معامله کردن
vender's lien حق حبس بایع در معامله اراضی
countered ضربت متقابله معامله به مثل
counter ضربت متقابله معامله به مثل
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
marketable securities اوراق بهادار قابل معامله
bargaining چانه زنی در معاملات معامله
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin. دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
trucks معامله خرده ریز بارکش
trucking معامله خرده ریز بارکش
trucked معامله خرده ریز بارکش
truck معامله خرده ریز بارکش
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
There is quite a discrepancy فرق معامله زیاد است
bargaining قرارداد معامله خرید ارزان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com