Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
impregnated
پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
Other Matches
impregnated
پارچه تلقیح شده
chemotherapy
درمان بواسطه موادشیمیایی
in personam
علیه شخص خاصی علیه انسان
mercerize
موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
photochemistry
رشتهای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحث مینماید
biased fabric
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
bleacher
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
gig mill
ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
canvas
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
canvases
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
tartan
یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
sarcenet
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarsenet
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
inoculations
تلقیح
insemination
تلقیح
inoculation
تلقیح
vaccination
تلقیح
inoculating
تلقیح کردن
inoculator
تلقیح کننده
inoculative
تلقیح کننده
inoculable
قابل تلقیح
inoculable
تلقیح پذیر
inseminator
تلقیح کننده
inoculate
تلقیح کردن
inoculated
تلقیح کردن
inoculates
تلقیح کردن
plolinate
با گرده تلقیح کردن
inseminating
افشاندن تلقیح کردن
inseminated
افشاندن تلقیح کردن
inseminates
افشاندن تلقیح کردن
inseminate
افشاندن تلقیح کردن
vaccinate
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinated
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinating
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinates
برضد بیماری تلقیح شدن
to i. the germs of a disease
میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
autoinoculation
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
immune
مقاوم دربرابرمرض بر اثر تلقیح واکسن دارای مصونیت قانونی وپارلمانی
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
pros and cons
له و علیه
cons
بر علیه
pro and con
له و علیه
versus
علیه
against
علیه
con
بر علیه
v
علیه
conning
بر علیه
conned
بر علیه
NCR paper
کاغذ خاص تلقیح شده با مواد شیمیایی که به صورتهای مختلف استفاده میشود. پس از چاپ گرفتن این کاغذ با چاپگر impact
agamic
بی نیازی از جفت گیری بی نیازی از تلقیح
defendant
مدعی علیه
defendants
مدعی علیه
judgement debtor
محکوم علیه
lady ship
سرکار علیه
beneficiary
موقوف علیه
losing party
محکوم علیه
beneficiaries
موقوف علیه
beneficiary of an endowment
موقوف علیه
appellee
مستانف علیه
anti
مخالف علیه
divisor
مقسوم علیه
divtsor
مقسوم علیه
drawee
محال علیه
pupils
مولی علیه
pupil
مولی علیه
respondents
مستانف علیه
respondents
مدعی علیه
respondent
مستانف علیه
respondent
مدعی علیه
out of court
محکوم علیه
assignee
محال علیه
party against whom a protest is made
معترض علیه
recognizor
محکوم علیه
denominator
مقسوم علیه
presentee
معروض علیه
peace be upon him
علیه السلام
person placed under guardianship
مولی علیه
denominators
مقسوم علیه
ward
مولی علیه
third person of a transfer
محال علیه
pro and con
دلائل له و علیه
victim of an offence
مجنی علیه
object of protest
معترض علیه
wards
مولی علیه
divisor
مقسوم علیه
[ریاضی]
lese majeste
خیانت علیه حکومت
public mischief
جرم علیه جامعه
common d.
مقسوم علیه مشترک
self defeating
علیه منظور خود
self-defeating
علیه منظور خود
cross action
علیه وی اقامه کند
biological defense
پدافند بر علیه تک میکربی
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
action in personam
دعوی بر علیه شخص
offences against property
جرائم بر علیه اموال
lese majesty
خیانت علیه حکومت
non fatal offences against the person
جرائم بر علیه ابدان
counter fire
اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
respondents
پژوهش خواه مستانف علیه
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
demur
در CL حالتی است که مدعی علیه
common divisor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
to safeguard
[against]
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
demurs
در CL حالتی است که مدعی علیه
common factor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard
[against]
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
offences against public morals
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
respondent
پژوهش خواه مستانف علیه
to safeguard
[against]
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
proceed against someone
علیه کسی دادخواهی کردن
to proceed against a person
اقدام بر علیه کسی زدن
action in rem
دعوی بر علیه عین مال
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
offence against public order
جرائم بر علیه نظم عمومی
offences against public dencency
جرائم بر علیه عفت عمومی
libellee
مدعی علیه شخص مورد افترا
libelee
مدعی علیه شخص مورد افترا
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
summary judgment
حکمی که علیه ضامن صادر میشود
chemical defense
پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
greatest common divisor
[gcd]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
bench warrant
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
greatest common divisor
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common factor
[GCF]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
highest common factor
[HCF]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
nemo agit in seipsum
هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
lese majesty
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
take a stand on something
<idiom>
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
whispering campaign
انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
lese majeste
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
antigens
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit
دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
verba chartarum fortius accipiuntur
proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
remainder
عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
puritans
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
puritan
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
moire
پارچه
moir
پارچه
manta
پارچه
stuffs
پارچه
stuffed
پارچه
stuff
پارچه
solidungular
یک پارچه سم
three piece
سه پارچه
cloths
پارچه
cloth
پارچه
fabrics
پارچه
solid
یک پارچه
solids
یک پارچه
consolidated
یک پارچه
fabric
پارچه
monolithic
یک پارچه
textiles
پارچه
textile
پارچه
terry
پارچه حولهای
swathing clothes
پارچه قنداقی
canvas top
پارچه کرباسی
tatter
تکه پارچه
tufts
ریشه پارچه
sailcloth
پارچه شراعی
samite
پارچه زری
shirting
پارچه پیراهنی
consolidant
یک پارچه کننده
silk cloth
پارچه ابریشمی
cilice
پارچه مویی
skirter
پارچه دامنی
tuft
ریشه پارچه
soliped
یک پارچه سم جانورتک سم
cloth merchant
پارچه فروش
the right side of a fabric
روی پارچه
tiffany
پارچه ململ
skirtings
پارچه دامنی
mercer
پارچه فروش
monoliths
ستون یک پارچه
pile
خواب پارچه
pile
پارچه خزنما
piled
خواب پارچه
piled
پارچه خزنما
monolith
ستون یک پارچه
water fast
پارچه شورنرو
aba
پارچه عبایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com