English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
places پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
placing پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
Other Matches
cut فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
pockets کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
glide path مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
billiards بیلیارد
billiard table میز بیلیارد
billiard بازی بیلیارد
eight ball billiard بیلیارد امریکایی
english billiards بیلیارد انگلیسی
cueball گوی بیلیارد
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
balking billiard بیلیارد فرانسوی با 4 خط محدوده
cues باچوب بیلیارد زدن
cue باچوب بیلیارد زدن
snooker بازی شبیه بیلیارد
head انتهای میز بیلیارد
beds سطح هموار کف میز بیلیارد
bed سطح هموار کف میز بیلیارد
rotation billiard بیلیارد امریکایی به ترتیب شماره
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
cannon ضربه به دو گوی دیگر بیلیارد
balkline خط عرضی روی میز بیلیارد
English گردش فرفرهای گوی بیلیارد
top ضربه به بالای توپ بیلیارد
cannons ضربه به دو گوی دیگر بیلیارد
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
carom ضربه به دو گوی دیگر بیلیارد
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
lemons بردن بازی بیلیارد به روش اماتوری
forty one continous billiard بیلیارد امریکایی با تعیین گوی و کیسه
nine ball billiard بیلیارد کیسهای با 9 گوی شماره دار
cribbage billiard بیلیارد کیسهای با کیسه انداختن هر 2 گوی
fifteen ball billiard بیلیارد امریکایی بدون تعیین گوی
lemon بردن بازی بیلیارد به روش اماتوری
masse ضربه عمودی به یک طرف گوی بیلیارد
balk قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
balked قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
balking قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
baulks قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
in hand گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
long string خط فرضی از وسط طول میزکیسه دار بیلیارد
balks قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
baulking قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
bumper pool billiard بیلیارد روی میز کوچک با 2سوراخ درانتها
baulked قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
follow shot ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
break shot نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
billiard spot نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
force ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forty one billiard بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
head spot نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
forcing ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
anchors هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
anchoring هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
anchor هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
blocks یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
one and nine balls billiard بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
mr. and mrs billiards بیلیارد کیسه دار بین زن ومرد که زن ازادی ضربه دارد
send in فرستادن
send فرستادن
consigned فرستادن
sending فرستادن
consigning فرستادن
to a. letter فرستادن
sends فرستادن
to send off فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
consigns فرستادن
consign فرستادن
remitting فرستادن
send out فرستادن
to send back پس فرستادن
despatch فرستادن
send back پس فرستادن
hand over فرستادن
dispateh فرستادن
remitted فرستادن
remit فرستادن
remits فرستادن
send round فرستادن
dispatches فرستادن
packs فرستادن
dispatched فرستادن
despatched فرستادن
give off <idiom> فرستادن
to send off فرستادن
despatching فرستادن
despatches فرستادن
dispatch فرستادن
pack فرستادن
free enterprise اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
counts حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
cues اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cue اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
basebal billiard نوعی بیلیارد کیسه دار با 12گوی شماره گذاری شده از 1تا 12
count حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
pocket billiards بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
poker pocket billiards بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
jamming پارازیت فرستادن
missend اشتباها فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
consignments امانت فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
send-up بزندان فرستادن
forward فرستادن رساندن
forwarded فرستادن رساندن
send on جداگانه فرستادن
mission بماموریت فرستادن
retransmit دوباره فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
missions بماموریت فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
send up بزندان فرستادن
consignment امانت فرستادن
returns پس فرستادن عودت
returning پس فرستادن عودت
returned پس فرستادن عودت
return پس فرستادن عودت
to send a message پیام فرستادن
to send down rain باران فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
remittances فرستادن پول
remittance فرستادن پول
issued نشریه فرستادن
issue نشریه فرستادن
pulsing فرستادن موج
mail باپست فرستادن
mails باپست فرستادن
issues نشریه فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
three cushion billiards بیلیارد فرانسوی با ضربه به 2 گوی دیگر بعد از تماس با3 دیواره میز
dragged ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drags ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
follow the ball دنبال توپ فرستادن
referred فرستادن بازگشت دادن
refer فرستادن بازگشت دادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
delivers فرستادن توپ به هدف
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
deliver فرستادن توپ به هدف
refers فرستادن بازگشت دادن
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
circularize پرسش نامه فرستادن
transmissibility فرا فرستادن پذیری
fades کج فرستادن گوی گلف
despatches روانه کردن فرستادن
despatched روانه کردن فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatching روانه کردن فرستادن
despatching عزیمت فرستادن پیام
dispatch روانه کردن فرستادن
dispatch عزیمت فرستادن پیام
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatched عزیمت فرستادن پیام
dispatches روانه کردن فرستادن
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
fade کج فرستادن گوی گلف
radios پیام رادیویی فرستادن
dispatches عزیمت فرستادن پیام
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
radioing پیام رادیویی فرستادن
radioed پیام رادیویی فرستادن
radio پیام رادیویی فرستادن
re export دوباره بیرون فرستادن
hazards امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
shake bottle بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
hazarded امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazarding امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazard امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com