English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
quingentenary پانصدمین سال گردش پانصدمین جشن سالیانه
Other Matches
quater cent nary جشن سالیانه چهارصدمین سال گردش
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
annually سالیانه
yearly سالیانه
annum سالیانه
annuals سالیانه
annual سالیانه
equation of exchange همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
growth ring دایره سالیانه
per annum هر سالی سالیانه
annuity مستمری سالیانه
yearly instalmernts اقساط سالیانه
anniversary سوگواری سالیانه
annuallyy هر ساله سالیانه
annual training اموزش سالیانه
annual report گزارش سالیانه
annual precipitation بارندگی سالیانه
annual payment قسط سالیانه
annual payment پرداخت سالیانه
anniversaries سوگواری سالیانه
yearly allowance مقرری سالیانه
p.a مخفف سالیانه
year to year fluctuation نوسانات سالیانه
miaasl کتاب نماز سالیانه
annual general inspection بازدید عمومی سالیانه
mass book کتاب نماز سالیانه
annual general meeting مجمع عمومی سالیانه
annual payment factor ضریب بازپرداخت سالیانه
quinquagenary پنجاهمین جشن سالیانه
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
annuitant گیرنده مستمری سالیانه
anniversary جشن سالیانه عروسی
octingentenary or octocen هشتصدمین جشن سالیانه
anniversaries جشن سالیانه عروسی
annuality factor ضریب مستمر سالیانه
annals وقایع سالیانه سالنامه
annuity حقوق یا مقرری سالیانه گذراند
rentlen دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
to take inventory صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
parentalia جشن سالیانه بافتخار نیاکان و مردگان
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
peter pence زکات سالیانه که پیشتربه پاپ میداند
peter penny زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
wet year سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
to settle an a برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
encaenia جشن سالیانه تاسیس شهر یاتقدیر کلیسا یا معبدی
national educational computing conferenc جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
isothermal line خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
withholding taxes مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding tax مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
special degration نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
anniversaries مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
anniversary مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
almanacks تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacs تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanac تقویم سالیانه تقویم نجومی
meanders گردش
cycles گردش
revolution گردش
revolutions گردش
rev گردش
revs گردش
revved گردش
revving گردش
cycled گردش
twirl گردش
jaunt گردش
twirling گردش
twirls گردش
run گردش
runs گردش
race گردش
raced گردش
races گردش
strolls گردش
stroll گردش
twirled گردش
cycle گردش
jaunts گردش
rotation گردش
itineracy گردش
itineration گردش
left handed rotation گردش به چپ
maeander گردش
nutation گردش
on the rove در گردش
paseo گردش
water circulation گردش اب
anticlockwise rotation گردش به چپ
flowline خط گردش
flowine خط گردش
counterclockwise rotation گردش به چپ
traverse گردش
traversed گردش
traverses گردش
traversing گردش
hike گردش
hiked گردش
hikes گردش
hiking گردش
promenade گردش
promenades گردش
walking گردش
ambulation گردش
progresses گردش
circumrotation گردش
wrests گردش
wresting گردش
wrested گردش
wrest گردش
perambulation گردش
gyration گردش
gyrations گردش
operation گردش
turns گردش
circuit گردش
canter گردش
circuits گردش
traveled گردش
travels گردش
circulations گردش
travel گردش
canters گردش
turn گردش
progressing گردش
progressed گردش
progress گردش
circulation گردش
cantered گردش
cantering گردش
flowed گردش
trips گردش
flow گردش
period گردش
excursions گردش
movement گردش
periods گردش
tripped گردش
strolled گردش
turnover گردش
trip گردش
excursion گردش
meander گردش
meandered گردش
flows گردش
meandering گردش
circulating asset دارایی در گردش
circulation of money گردش پول
gyroscope گردش بین
circulating capital سرمایه در گردش
pleasure ground گردش گاه
program flow گردش برنامه
circulative گردش کننده
circulationg air هوای در گردش
currency circulation گردش پول
clockwise rotation گردش به راست
cash flows وجوه در گردش
angle of rotation زاویه گردش
operating capital سرمایه در گردش
movableness گردش دار
trading capital سرمایه در گردش
money in circulation پول در گردش
turnover گردش معاملات
gyroscopes گردش بین
turning effect اثر گردش
turning circle دایره گردش
nyuctitropism گردش برگ در شب
turnaround time زمان گردش
budget cycle گردش بودجه
capital turnover گردش سرمایه
itinerancy در بدری گردش
daily round گردش روزانه
circulation capital سرمایه در گردش
clockwise rotation گردش براست
rate of turn میزان گردش
round robin با گردش نوبت
excursionist گردش کننده
excurse گردش کردن
go for a walk گردش رفتن
circuit مسیر گردش
sashay گردش سفر
to go for a walk گردش رفتن
eyre گردش دورانی
field trip گردش علمی
right handed rotation گردش به راست
circulations مسیر گردش
revolving fund اعتبار در گردش
flow of production گردش تولید
flow of information گردش اطلاعات
flow of income گردش درامد
flow of expenditure گردش هزینه
flow direction جهت گردش
fractional rotation گردش کسری
take a walk گردش کردن
raceway حلقه گردش
hydraulic cycle گردش اب در طبیعت
continous cycle گردش دائمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com