English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
Other Matches
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
tabulation نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
stops نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
jousted مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
combats مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
joust مبارزه کردن
jousts مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
challengo مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
champions مبارزه دفاع کردن از
championed مبارزه دفاع کردن از
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
champion مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
mauls کوبیدن خرد کردن
maul کوبیدن خرد کردن
mauled کوبیدن خرد کردن
smites ذلیل کردن کوبیدن
fustigate کوبیدن انتقاد کردن
smiting ذلیل کردن کوبیدن
drive سواری کردن کوبیدن
mauling کوبیدن خرد کردن
drives سواری کردن کوبیدن
smite ذلیل کردن کوبیدن
halts متوقف کردن
halted متوقف کردن
halt متوقف کردن
put under the ban متوقف کردن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
clinching نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
pash بازور پرتاب کردن کوبیدن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
stopping متوقف کردن ایستگاه
stop متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill ترافیک را متوقف کردن
stopped متوقف کردن ایستگاه
stops متوقف کردن ایستگاه
stopping the work متوقف کردن کار
gravel شن دار متوقف کردن
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
pointer نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointers نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
squashes کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squash کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashing کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashed کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
checked کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checks کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
check کم یا متوقف کردن سرعت بدن
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
phaseout تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
tie up <idiom> آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
fielding متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to suspend payment پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
swingle الت برای کوبیدن وپاک کردن لیفههای بذرک
cancellation عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
stall متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
abort متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborted متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborts متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
cancel متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancels متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
lay to rest <idiom> رها کردن ،متوقف کردن
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolically آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolic آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
point نشانه روی کردن
sighting نشانه روی کردن
marks نشانه کردن حریف
to present arms نشانه روی کردن
sightings نشانه روی کردن
mark نشانه کردن حریف
fencer شمشیرباز
backsword man شمشیرباز
registers کفگیرک نشانه روی ثبت کردن
register کفگیرک نشانه روی ثبت کردن
registering کفگیرک نشانه روی ثبت کردن
sabreur شمشیرباز سابر
assaults یورش شمشیرباز
epeeist شمشیرباز اپه
assault یورش شمشیرباز
fencing position گارد شمشیرباز
line of attack سینه شمشیرباز
foilist شمشیرباز فویل
assaulted یورش شمشیرباز
foilsman شمشیرباز فویل
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
minimise کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
guard حالت دفاعی شمشیرباز
fleche نقل مکان شمشیرباز
guarding حالت دفاعی شمشیرباز
bib محافظ گلوی شمشیرباز
sword arm دست مسلح شمشیرباز
coquille محافظ دست شمشیرباز
bibs محافظ گلوی شمشیرباز
lanista شمشیرباز اموزگار شمشیربازی
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
hit not valid ضربه بی ارزش شمشیرباز
composite attack حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
attack on the blade حمله شمشیرباز به تیغه
fencing measure فاصله معمولی دو شمشیرباز
compound attack حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
off target hit ضربه بی ارزش شمشیرباز
guards حالت دفاعی شمشیرباز
offensive movement حرکت تهاجمی شمشیرباز
time hit ضربه شمشیرباز در ضد حمله
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
jumped حمله شمشیرباز با پرش به هوا
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
jump حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jumps حمله شمشیرباز با پرش به هوا
trompement گریز شمشیرباز از ضربه حریف
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
plastron محافظ سینه کمر و پهلوهای شمشیرباز
stance طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
progressive attack پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
throw a monkey wrench into <idiom> آرام آرام متوقف کردن چیزی
hits به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hitting به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
hit به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
balestra پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
tabulation 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
campaigns مبارزه
struggled مبارزه
struggling مبارزه
kumite مبارزه
fight مبارزه
campaigning مبارزه
struggles مبارزه
bu مبارزه
fights مبارزه
campaign مبارزه
struggle مبارزه
campaigned مبارزه
turn to مبارزه
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
pummels کوبیدن
rammed کوبیدن
threshed کوبیدن
ram کوبیدن
flails کوبیدن
pummeling کوبیدن
pummelling کوبیدن
threshing کوبیدن
peen کوبیدن
stub کوبیدن
pummeled کوبیدن
pummel کوبیدن
pummelled کوبیدن
stubbed کوبیدن
thresh کوبیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com