Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English
Persian
nattier
پاکیزه ماهر
nattiest
پاکیزه ماهر
natty
پاکیزه ماهر
Other Matches
spruces
پاکیزه
neatly
پاکیزه
sprucy
پاکیزه
brisk
پاکیزه
brisker
پاکیزه
briskest
پاکیزه
clean limbed
پاکیزه
clean
پاکیزه
cleaned
پاکیزه
cleanest
پاکیزه
cleans
پاکیزه
spruce
پاکیزه
neatest
پاکیزه
neater
پاکیزه
neat
پاکیزه
elution
پاکیزه سازی
trims
مرتب پاکیزه
elute
پاکیزه کردن
smooth plaster surface
پاکیزه کردن
well got up
پاکیزه حسابی
trim
مرتب پاکیزه
clean house
پاکیزه کردن
clean
پاکیزه کردن
do the cleaning
پاکیزه کردن
trimmest
مرتب پاکیزه
decorously
بطور مناسب و پاکیزه
tidies
پاکیزه منظم کردن
tidier
پاکیزه منظم کردن
tidied
پاکیزه منظم کردن
antiseptic
تمیز و پاکیزه مشخص
tidiest
پاکیزه منظم کردن
antiseptics
تمیز و پاکیزه مشخص
tidy
پاکیزه منظم کردن
tidying
پاکیزه منظم کردن
she is neatly dressed
جامه اش اراسته و پاکیزه است
i wrote as neatly as he did
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
pure
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purer
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purest
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
she kept her room neat
اطاق خود را اراسته و پاکیزه نگاه میداشت
skillful
ماهر
adroit
<adj.>
ماهر
hardworking
<adj.>
ماهر
assiduous
<adj.>
ماهر
diligent
<adj.>
ماهر
industrious
<adj.>
ماهر
skilful
ماهر
deft
ماهر
skilled
ماهر
fine fingered
ماهر
he was neat
ماهر
knacky
ماهر
light footed
ماهر
light handed
ماهر
neat handed
ماهر
studious
<adj.>
ماهر
skillful Šetc
ماهر
wieldy
ماهر
sedulous
<adj.>
ماهر
pert
ماهر
workmanly
ماهر
expert
ماهر
handier
ماهر
proficient
ماهر
adept
ماهر
dextrous
ماهر
industrious
ماهر
workmanlike
ماهر
experts
ماهر
handy
ماهر
handiest
ماهر
dexterous
ماهر
light foot
ماهر تردست
scientail
ماهر علمی
semi skilled
نیمه ماهر
flunkey
غیر ماهر
craftsman
کارگر ماهر
expert gunner
توپچی ماهر
craftsmen
کارگر ماهر
marksman
تیرانداز ماهر
articulate
ماهر در صحبت
articulating
ماهر در صحبت
semiskilled
نیمه ماهر
sharpshooter
تیرانداز ماهر
slickest
ماهر صاف
flunkies
غیر ماهر
flunkeys
غیر ماهر
water dog
شناگر ماهر
versant
ماهر واستاد
flunky
غیر ماهر
flunkys
غیر ماهر
skilled worker
کارگر ماهر
skilled labour
کارگر ماهر
shotmaker
شوت زن ماهر
articulates
ماهر در صحبت
slick
ماهر صاف
understandings
مطلع ماهر
qualify
ماهر شدن
skilled
ماهر و باتجربه
masters
ماهر شدن
cunning
ماهر زیرکی
greatest
متعدد ماهر
great-
متعدد ماهر
great
متعدد ماهر
mastered
ماهر شدن
tactically
ماهر ماهرانه
tactical
ماهر ماهرانه
master
ماهر شدن
qualifies
ماهر شدن
journeymen
کارگر ماهر
jimmies
ماهر دیلم
jimmy
ماهر دیلم
understanding
مطلع ماهر
marksmen
تیرانداز ماهر
journeyman
کارگر ماهر
navvy
کارگر غیر ماهر
mastered
ماهر شدن در چیزی
qualified
صلاحیت دار ماهر
unskilled worker
کارگر غیر ماهر
snipers
تیرانداز ماهر تفنگ
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shots
تیراندازی تیرانداز ماهر
masters
ماهر شدن در چیزی
navvies
کارگر غیر ماهر
sniper
تیرانداز ماهر تفنگ
semi skilled worker
کارگر نیمه ماهر
aces
خلبان ماهر و متهور
ace
خلبان ماهر و متهور
reinsman
سوار کار ماهر
skillful weaver
بافنده ماهر و خبره
building craftsman
کارگر ماهر ساختمانی
master
ماهر شدن در چیزی
figure skater
اسکیت باز ماهر
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
toxophilite
تیرانداز ماهر با تیر و کمان
gift of the gab
<idiom>
درصحبت کردن ماهر بودن
digger
پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
streetwise
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
mudder
اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
cradler
بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
unskilled labor
نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
stickhandler
شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
orion
منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
digger
بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
roughrider
سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punter
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
punters
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter
توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
Grand Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
Grands Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
penalty kicker
بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
marks man
تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
dogger
اسکی باز ماهر در هات داگ اسکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com