Dictiornary-Farsi | پایان یافتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (8 milliseconds)

English	Persian
over	پایان یافتن
over-	پایان یافتن
wind up	پایان یافتن


Search result with all words

terminate	پایان دادن پایان یافتن
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminates	پایان دادن پایان یافتن
surcease	پایان یافتن بپایان رساندن
Other Matches

eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
illimitable	بی پایان
illmitable	بی پایان
initiator terminator	پایان ده
cessation	پایان
to sit out	تا پایان
incessant	پی در پی بی پایان
abysses	بی پایان
out <adv.>	پایان
windup	پایان
eternities	بی پایان
eternity	بی پایان
finality	پایان
conclusion	پایان
conclusions	پایان
limit	پایان
hexapod	شش پایان
abyss	بی پایان
unbound	بی پایان
ends	پایان
ended	پایان
end	پایان
termination	پایان
closest	پایان
closes	پایان
closer	پایان
close	پایان
point	پایان
finishes	پایان
abysm	بی پایان
bourne	پایان
decapoda	ده پایان
finallist	پایان رس
finis	پایان
endless	بی پایان
interminate	بی پایان
never ending	بی پایان
never-ending	بی پایان
unending	بی پایان
inconclusive	بی پایان
unfinished	بی پایان
ending	پایان
endings	پایان
finish line	خط پایان
end line	خط پایان
end all	پایان
finish	پایان
immortality	بی پایان
foreverness	بی پایان
forever	بی پایان
issue [outcome]	پایان
sempiternity	بی پایان
period	پایان
perpetuity	بی پایان
eternity	بی پایان
eternality	بی پایان
infinite time	بی پایان
fruition	پایان
aeon	بی پایان
periods	پایان
get over	به پایان رساندن
jikan	پایان وقت
to go through with	به پایان رساندن
last a	دم اخر پایان
get through	به پایان رساندن
inexhaustibility	پایان نا پذیری
godspeed	پایان انجام
interminableness	پایان ناپذیری
harvest home	پایان درو
myriapoda	هزار پایان
normal termination	پایان عادی
sign off	پایان دادن به
subjunction	افزایش در پایان
surcease	پایان استراحت
teleologist	پایان شناس
teleology	پایان شناسی
terminable	پایان یافتنی
terminuse ad quem	نقطه پایان
to bring to an end	به پایان رساندن
to come to a end	به پایان رسیدن
to see out	به پایان رساندن
termination date	تاریخ پایان
rhizopod	ریشه پایان
theses	پایان نامه
ominscience	دانش بی پایان
omniscience	دانش بی پایان
on side	پایان بازی
placing judge	داور خط پایان
to turn out	به پایان رسیدن
unceasing	پایان ناپذیر
thesis	پایان نامه
to get oven	به پایان رساندن
finish	پایان مسابقه
end	پایان یک دور
sustainable energy	انرژی بی پایان
ended	پایان یک دور
Finifugal <adj.>	تنفر از پایان
ends	پایان یک دور
irredeemable	پایان ناپذیر
finishes	پایان مسابقه
eternal	بی پایان دائمی
past	پایان یافته
sequel	نتیجه پایان
sequels	نتیجه پایان
termination	پایان یابی
termination	پایان دهی
tape	نوار خط پایان
tapes	نوار خط پایان
eof	پایان فایل
eoj	پایان کارob
endless	بدون پایان
fineless	بی پایان کردن
finitude	پایان پذیری
atrocious	با شرارت بی پایان
gastropod	شکم پایان
eob	پایان یک بلوک
endnote	پایان مدرک
abend	پایان غیرعادی
come off	پایان مسابقه
end mark	علامت بی پایان
end of block	پایان یک بلوک
endless loop	حلقه بی پایان
get done with	به پایان رساندن
dissertation	پایان نامه
to see through	به پایان رساندن
taped	نوار خط پایان
time out <idiom>	پایان وقت
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
year-end	پایان سال
Over and out!	پایان خبر !
Over and out!	پایان اعلان !
follow through <idiom>	به پایان رساندن
buzzer	زنگ پایان
buzzers	زنگ پایان
conclusion	پایان یک چیز
year-end	سال پایان
terminating	پایان بخش
terminating	پایان دار
dissertations	پایان نامه
It's over.	به پایان رسید.
conclusions	پایان یک چیز
wind up	پایان دادن
interminable	پایان ناپذیر
do away with <idiom>	به پایان رساندن
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
chute	دالان پایان دوصحرانوردی
dash off <idiom>	سریعا به پایان رساندن
chutes	دالان پایان دوصحرانوردی
crashes	پایان عملیات کامپیوتر
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
on end <idiom>	بنظر به پایان رسیده
finish tape	نوار پایان مسابقه
make short work of something <idiom>	[به سرعت به پایان رساندن]
full point	نقطه پایان جمله
terminal	واقع در نوک پایان
get through	به پایان رساندن گذراندن
raw deal <idiom>	آخر خط ،پایان هستی
grallatorial	وابسته به دراز پایان
d. certificate	ورقه پایان خدمت
i am through with my work	کارم به پایان رسید
exit interview	مصاحبه پایان خدمت
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
teleologic	وابسته به پایان شناسی
postlude	قطعه موسیقی پایان
postseason	بعد از پایان فصل
final whistle	سوت پایان [ورزش]
sit out	تا پایان چیزی نشستن
crashingly	پایان عملیات کامپیوتر
crashed	پایان عملیات کامپیوتر
terminals	واقع در نوک پایان
periods	نقطه پایان جمله
terminating symbol	نماد پایان بخش
interminably	بطور پایان ناپذیر
post fix	در پایان واژه چسباندن
crashing	پایان عملیات کامپیوتر
finish yarn	نوار پایان مسابقه
point fund	پاداش پایان فصل
wires	خط اغاز یا پایان مسابقه
wire	خط اغاز یا پایان مسابقه
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
crash	پایان عملیات کامپیوتر
year-end	وابسته به پایان سال
period	نقطه پایان جمله
to sing out	با اوازبه پایان رساندن
zazen	پایان استراحت نشسته
and there an end.	و پایان وجود دارد.
continuous	بدون پایان یابدون قط عی
night-watchmen	توپزن پایان مسابقه کریکت
conclusion [closure] of the debate	پایان [و نتیجه گیری] بحث
The referee blew for full-time.	داور سوت پایان بازی را زد.
arachnid	جانوری از راستهء بند پایان
subjoin	در پایان افزودن اضافه کردن
certificate of service	برگ پایان خدمت سربازی
night watchman	توپزن پایان مسابقه کریکت
night-watchman	توپزن پایان مسابقه کریکت

over