Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
low browed
پایین افتاده دارای سردر کوتاه
Other Matches
decurrent
پایین افتاده
nutant
پایین افتاده
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
inferior ovary
تخمدان پایین افتاده
under arm low return
ضربه کوتاه پایین دست
uppercuts
ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
uppercut
ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
boom vang
طناب کوتاه وصل به پایین تیرتا عرشه قایق
decurved
دارای انحنا به پایین
nitrous
دارای نیتروژن با طرفیت پایین
shorthanded
دارای دست کوتاه
solstitial
دارای دوره تحول کوتاه
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
platyrrhine
دارای بینی پهن و کوتاه
infrasonic
دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
orthocephalic
دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
proceleusmatic foot
وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد.
proceleusmatic
وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
zinjanthropus
شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
dactyl
کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
snub-nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
ancon
سردر
anconis
سردر
deuced
سردر گم
overdoor
سردر
facade
سردر
facades
سردر
fanades
سردر
propylaeum
سردر
lintel
سنگ سردر
lintel
تیر سردر
lintels
سنگ سردر
lintels
تیر سردر
furnace breast
سردر کوره
Calvary
صلیب سردر
frontispiece
نمای سردر
hyperthyris
تیر سردر
frontispieces
نمای سردر
breastsummer
تیر افقی سردر
acroterium
یکی از زوایای رئوس مثلثی شکل سردر عمارت
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
corn-effect
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
down
سوی پایین بطرف پایین
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
unassuming
افتاده
old fashioned
از مد افتاده
out of date
از مد افتاده
flagging
افتاده
mellows
جا افتاده
ripest
جا افتاده
riper
جا افتاده
fallen
افتاده
the meshes of a sieve mesh
در هم افتاده
old hat
از مد افتاده
whacked
<adj.>
از پا افتاده
ripe
جا افتاده
mellowing
جا افتاده
mellowed
جا افتاده
meek
افتاده
crest fallen
افتاده
downfallen
افتاده
low
افتاده
footworn
از پا افتاده
modest
افتاده
whacked
از پا افتاده
archaic
<adj.>
از مد افتاده
elliptic
افتاده
mellow
جا افتاده
slackest
جای افتاده یا شل
unassertive
افتاده حال
slacks
جای افتاده یا شل
lowlier
صغیر افتاده
long face
لب و لوچه افتاده
backs
بدهی پس افتاده
out of order
از کار افتاده
delayed
عقب افتاده
outland
دور افتاده
backwards
عقب افتاده
unregarded
ازقلم افتاده
with fingers interlocked
با انگشتان در هم افتاده
lowliest
صغیر افتاده
backrent
اجارهء پس افتاده
prostrated
بخاک افتاده
prostrates
بخاک افتاده
back rent
اجاره پس افتاده
prostrate
بخاک افتاده
deferred
عقب افتاده
prostrating
بخاک افتاده
overlapping
روی هم افتاده گی
occurred
<past-p.>
اتفاق افتاده
meshed
درهم جا افتاده
happened
<past-p.>
اتفاق افتاده
delayed
به تاخیر افتاده
jugate
روی هم افتاده
overlapping
رویهم افتاده
lowly
صغیر افتاده
slack
جای افتاده یا شل
arrear
بدهی پس افتاده
compromised
به خطر افتاده
backward
عقب افتاده
outstandingly
عقب افتاده
outstanding
عقب افتاده
hanging gale
اجاره پس افتاده
deadlines
از کار افتاده
ordinary
پیش پا افتاده
deadline
از کار افتاده
out-of-date
<idiom>
از مد افتاده (دمد)
installed
از کار افتاده
obvolute
رویهم افتاده
short winded
از نفس افتاده
mity
کزم افتاده
trite
پیش پا افتاده
outlying
دور افتاده
in register
روی هم افتاده
not operationally ready
از کار افتاده
winded
از نفس افتاده
commonplace
پیش پا افتاده
banal
پیش پا افتاده
noneffective
از کار افتاده
dowm
از کار افتاده
he fell prone
دمر افتاده
hors de combat
از کار افتاده
obsolete
ازکار افتاده
old hat
پیش پا افتاده
demimonde
عقب افتاده
proleptic
پیش افتاده
lame duck
از کار افتاده
protrudent
بیرون افتاده
impassionate
بهوس افتاده
seedy
از کار افتاده
recluse
دور افتاده
recluses
دور افتاده
deferred credits
درامد پس افتاده
back
بدهی پس افتاده
tatty
پیش پا افتاده
cyma recta
موجی افتاده
retarded
عقب افتاده
short of breath
از نفس افتاده
compromised
در خطراکتشاف افتاده
remotely
دور افتاده
lame ducks
از کار افتاده
copybook
پیشپا افتاده
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
allopatric
جداگانه اتفاق افتاده
arrear
دین عقب افتاده
defeature
از شکل افتاده گی بیقوارگی
slothful
دیرپای عقب افتاده
leading current
شدت پیش افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
سکه افتاده کف حوض
stalled tank
تانک از کار افتاده
serotine
عقب افتاده دیر رس
back rent
کرایه عقب افتاده
pulled
شکسته شده افتاده
remote site
محل دور افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
to have bad luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
interjacent
میانی در میان افتاده
well worn
پیش پا افتاده معمولی
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
Underdeveloped ( backward) countries .
کشورهای عقب افتاده
outback
جای دور افتاده
sear
خشکیده از کار افتاده
seared
خشکیده از کار افتاده
evader
دور افتاده از یکان
outfield
مزرعه دور افتاده
outpost
پاسگاه دور افتاده
self-effacing
باحیا افتاده فروتن
outposts
پاسگاه دور افتاده
to be out of luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
quotidian
روزمره پیش پا افتاده
sears
خشکیده از کار افتاده
out of gear
ازدنده بیرون افتاده
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
seedy
بتخم افتاده مندرس
arrears
بدهیهای عقب افتاده
back pay
حقوق عقب افتاده
down
میله افتاده واخراج توپزن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com