Dictiornary-Farsi | پایین فشردنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (2 milliseconds)

English	Persian
pushdown	پایین فشردنی
push down stack	پایین فشردنی


Search result with all words

pushdown list	لیست پایین فشردنی
pushdown store	انباره پایین فشردنی
Other Matches

compressible	بهم فشردنی
pushup	بالا فشردنی
pushup list	لیست بالا فشردنی
pushup storage	انباره بالا فشردنی
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down	سوی پایین بطرف پایین
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
lower	پایین تر
below	پایین
bal	از مچ پا به پایین
lowers	پایین تر
lower	پایین
flattest	پایین
down stairs	پایین
bottoms	پایین
beneath	پایین تر
lower most	پایین تر
de-	پایین
sub-	یا پایین تر
shortest	پایین تر
shorter	پایین تر
short	پایین تر
lower limit	حد پایین
lowering	پایین تر
low level	پایین
lowered	پایین تر
neath or neath	پایین
neath or neath	پایین تر
bottom	پایین
low	پایین
hypogenous	پایین رو
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
flat	پایین
further down	پایین تر
down	پایین
underneath	پایین
vide infara	پایین
tailwater	پایین اب
subteen	پایین تر از سن 31
submiss	پایین
below <adv.>	در پایین
infara	پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
infara	پایین تر
beneath	پایین
shitu	پایین
hereafter <adv.>	در پایین
subatmospheric	پایین تر از جو
dowm	پایین
lower classes	طبقه پایین
lowpass	پایین گذار
lower threshold	استانه پایین
res	noitaloseR پایین
to set down	پایین اوردن
descend	پایین امدن
lower most	پایین ترین
descends	پایین امدن
lowermost	پایین ترین
mean low water	اب پایین میانگین
lower class	طبقه پایین
nutant	پایین افتاده
top-down	از بالا به پایین
top down	از بالا به پایین
on the down grade	پایین رونده
overhand	از پایین ببالا
prolapse	پایین افتادگی
oars down	پارو پایین
neath or neath	پایین زیرین
prolapse	پایین افتادن
prolapsus	پایین افتادگی
nether world	جهان پایین
nutate	پایین افتادن
low	پایین اهسته
down stroke	ضربه رو به پایین
downward movement	حرکت رو به پایین
downward swing	نوسان رو به پایین
downward travel	ضربه رو به پایین
face down feed	خورد رو به پایین
go dan barai	رد کردن از پایین
go down	پایین رفتن
catabatic	پایین اینده
hereinbelow	در پایین این
hereinbelow	ازاین پایین تر
subordinating	فرعی پایین تر
bottommost	پایین ترین
downward compatible	سازگار رو به پایین
downward compatibility	سازگارمتمایل به پایین
downward stroke	ضربه رو به پایین
downfeed	تغذیه رو به پایین
downfield	میدان پایین
down draft	جریان رو به پایین
down current	جریان رو به پایین
disrate	پایین اوردن
dim light	نور پایین
download	بارگیری پایین
desceht	پایین امدن
decurrent	پایین افتاده
downtrend	سیربطرف پایین
bottom up	از پایین به بالا
infrahuman	پایین تر از انسان
low level	در سطح پایین
foot	پایین بادبان
low order	مرتبه پایین
low pass	پایین گذر
low resolution	تفکیک پایین
low resolution	وضوح پایین
lower limit	کران پایین
lower mast	دکل پایین
feet	پایین دامنه
minor	پایین رتبه
downmost	پایین ترین
alow	روبه پایین
let down	پایین کردن
look down	پایین امدن
low activity	فعالیت پایین
low altitude	ارتفاع پایین
bate	پایین اوردن
low wing	بال پایین
lower bound	کران پایین
low energy	انرژی پایین
low frequency	فرکانس پایین
low	پایین ضعیف
degrades	پایین دادن
breast	نورد پایین
beneath	از زیر پایین تر از
drive	ضربه از پایین
drives	ضربه از پایین
downward	پایین زیرین
downward	روبه پایین
up and down	بالا و پایین
nether	واقع در پایین
nether	زیر پایین
At lower levels.	در سطوح پایین تر
downstairs	طبقه پایین
uoppon pyon soon koot	کف دست پایین
lee	پایین باد
depressions	پایین دادن
depression	پایین دادن
shutting	پایین اوردن
shuts	پایین اوردن
subordinate	فرعی پایین تر
subordinated	فرعی پایین تر
shut	پایین اوردن
subordinates	فرعی پایین تر
low order	پایین رتبه
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
undermost	پایین ترین
degrade	پایین دادن
comedown	پایین رفتن
to come down	پایین امدن
to bring down	پایین اوردن
downstream	پایین دست
to beat down	پایین اوردن
the valley lies below	ده در پایین است
the masses	دستههای پایین تر
the lower world	جهان پایین
submaxilla	ارواره پایین
downstream	پایین رود
to get down	پایین رفتن
to look down	پایین امدن
to sink in the scale	پایین رفتن
to let down	پایین کردن
to reach down	پایین اوردن
lowest	پایین ترین
to go down	پایین رفتن
inferior ovary	تخمدان پایین افتاده
lower level management	مدیریت سطح پایین
underclass	سطح پایین [اجتماع]
underclass	طبقه پایین جامعه
lowcuts	کفش پایین تر از قوزک پا
lower class	طبقه پایین جامعه
loss leader	کالایی که با قیمت پایین
subclass	سطح پایین [اجتماع]
subclass	طبقه پایین جامعه
dipped beams [beam light] [British English]	نور پایین [خودرو]
low beams [beam light] [American English]	نور پایین [خودرو]
dipped headlights [lights] [British English]	نور پایین [خودرو]
low blood pressure	فشار خون کم یا پایین
dimmed headlights [lights] [American English]	نور پایین [خودرو]
inferior calyx	کاسه پایین افتاده
lower class	سطح پایین [اجتماع]
undermentioned <adj.>	بیان شده در پایین
downstream shell	خاک پایین دست
downhaul	طناب پایین کشنده
to put down	پایین قرار دادن
downstroke	ضربه درجهت پایین
downstroke	ضربه بطرف پایین
gastroptosis	پایین افتادن معده
fluctuates	حرکت به بالا و پایین
fumikumi	لگد فشاری به پایین
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
footstone	سنگ پایین گور
foot stone	سنگ پایین کوه
below-mentioned <adj.>	ذکر شده در پایین
mentioned below [often postpos.] <adj.>	ذکر شده در پایین
undermentioned <adj.>	ذکر شده در پایین
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
downswing	نوسان بطرف پایین