Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
continuous processing
پردازش پیوسته
Other Matches
away
پیوسته بطور پیوسته
postprocessor
برنامهای که داده را از برنامه دیگر پردازش میکند که پردازش شده است
photocomposition
کاربرد پردازش الکترونیکی درتهیه چاپ که مستلزم تعریف و تنظیم تحریر و تولید ان به وسیله پردازش از طریق عکاسی میباشد
interactive processing
پردازش فعل و انفعالی پردازش محاورهای
backing
رسانه ذخیره سازی موقت که داده روی آن قابل ضبط است پیش از اینکه پردازش شود یا پس از پردازش و برای باز یابی
batch
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batches
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
gpr
ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط ق مختلف پردازش کند
edp
پردازش داده در سطحی گسترده توسط کامپیوترهای دیجیتالی الکترونیکی پردازش داده به صورت الکتریکی
pipelines
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
centralized data processing
پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
distributed processing system
سیستم پردازش توزیعی سیستم پردازش غیر متمرکز
in line processing
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
incessant
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
continual
پیوسته
contiguous
پیوسته
allied
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
coadunate
پیوسته
annexed
پیوسته
never ceasing
پیوسته
for evermore
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
perpetually
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
attached
پیوسته
ceaseless
پیوسته
proximate
پیوسته
incessantly
پیوسته
on and on
پیوسته
eternal
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
coalescent
پیوسته
affined
پیوسته
alway
پیوسته
everywhen
پیوسته
syndetic
پیوسته
married
پیوسته
legato
پیوسته
continued
پیوسته
on end
پیوسته
unremittingly
پیوسته
continuous
پیوسته
non-stop
پیوسته
cursive
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
d. in
پیوسته
burst
پیوسته
bursts
پیوسته
conjoint
پیوسته
continous
پیوسته
concomitant
پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
nid nod
پیوسته جنبیدن
diligency
کوشش پیوسته
diligence
کوشش پیوسته
compact
بهم پیوسته
compacts
بهم پیوسته
compacting
بهم پیوسته
compacted
بهم پیوسته
accrete
بهم پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
burst mode
حالت پیوسته
permanent water level
تراز پیوسته اب
continuous paper
کاغذ پیوسته
full time
پیوسته کار
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
nid nod
پیوسته جنباندن
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous data
دادههای پیوسته
continuate
پیوسته بهم
flow chip
براده پیوسته
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
gamophyllous
پیوسته برگ
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
accretion
رشد پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
incessant drinking
پیوسته گساری
indiscrete
بهم پیوسته
burster
فرم پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous variable
متغیر پیوسته
insobriety
شرب پیوسته
linked list
لیست پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
inseparate
بهم پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
contiguous
همجوار پیوسته
pealed
صدای پیوسته
sustained yield
بازده پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
symphsis
عضو پیوسته
without intermission
پیوسته لاینقطع
aggregates
بهم پیوسته
aggregate
بهم پیوسته
to whittle at
پیوسته بریدن
peal
صدای پیوسته
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
continuous duty
کار پیوسته
adjoins
پیوسته بودن
haunts
پیوسته امدن به
pealing
صدای پیوسته
haunt
پیوسته امدن به
whittle
پیوسته کم کردن
vicinal
در همسایگی پیوسته
without rest
پیوسته لاینقطع
collective
بهم پیوسته
adjoin
پیوسته بودن
peals
صدای پیوسته
collateral measures
اقدامت پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
adjoined
پیوسته بودن
against
پیوسته مجاور
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
to run on
بهم پیوسته بودن
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
indiscretely
بطور بهم پیوسته
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
always
پیوسته همه وقت
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
continuous grading
دانه بندی پیوسته
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
full time
پیوسته کاری تمام وقت
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
to harp on one string
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
dialled
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dials
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialed
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grasshopper beam
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com