English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
side staddle hep پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین
Other Matches
contracting parties طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
high contracting parties طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
heels پاهای عقب
astride با پاهای گشاداز هم
heel پاهای عقب
astraddle با پاهای از هم گشاده
foot sore دارای پاهای زخمی
feather footed دارای پاهای پردار
duckfooted دارای پاهای شهن
plumiped دارای پاهای پردار
stag position وضع پاهای باز
rough footed دارای پاهای پردار
footsore دارای پاهای زخمی
spindle legged دارای پاهای درازوباریک لندوک
rough legged دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
stag jump پرش با پاهای باز در هوا
fin footed دارای پاهای پرده دار
gait طرز حرکت پاهای اسب
red legs نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
spindle shanked دارای پاهای دراز وباریک لندوک
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
gaited اسب دارای حرکت پاهای معین
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
leg of mutton دارای پاهای مثلثی شکل شبیه گوسفند
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
parties طرفین
extremes طرفین
the contracting parties طرفین متعاهدین
parties to a contract طرفین متعاهدین
disposed flank طرفین باز
parties to a contract طرفین قرارداد
mutual concent تراضی طرفین
the contracting parties طرفین متعاقدین
mutual agreement توافق طرفین
contracting parties طرفین قرارداد
the litigants طرفین دعوی
parties to the contract طرفین عقد
contracting parties طرفین متقاعدین
privity of contract مسئولیت طرفین قرارداد
limbs هرکدام از طرفین کمان
privity of a contract مسئوولیت طرفین قرارداد
cornering طرفین پایگاه اصلی
tilt angle زاویه تمایل به طرفین
side lights چراغهای طرفین ناو
corners طرفین پایگاه اصلی
corner طرفین پایگاه اصلی
limb هرکدام از طرفین کمان
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
veranda ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
straddle split وضع باز پاها به طرفین
verandahs ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
side lights چراغ دریانوردی طرفین ناو
verandas ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
covenants که بین طرفین مبادله می گردد
covenant که بین طرفین مبادله می گردد
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
verandah ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
parties to the contract طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
sideline خطوط طرفین میدان بازی
leeboard یکی از دو تخته طرفین کف قایق
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
sidelined خطوط طرفین میدان بازی
sidelines خطوط طرفین میدان بازی
sidelining خطوط طرفین میدان بازی
voluntary partition افراز با رضایت یا سازش طرفین
consensual مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
hamstrung زردپی طرفین حفره پشت زانو
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
hamstringing زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstrings زردپی طرفین حفره پشت زانو
The two parties seem irreoncilable. طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
hamstring زردپی طرفین حفره پشت زانو
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
rectification تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
equitable mortgage از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
blackguard سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
limbers ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
blackguards سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
popping crease خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
contra proferentem قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین
parlementaire کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
re axtent تجدید نظر در ارزیابی یامساحی زمین و خانه در اثراعتراض یکی از طرفین
restraint of trade قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
sightscreen دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
ditch حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
ditched حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
prize fighting درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
ditches حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
mobile warfare جنگ سیال جنگی که در ان طرفین بامبادله اتش و کاربرد مانورو استفاده از زمین ابتکارعملیات را به دست گرفته وحفظ می نمایند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
wild cord تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
exchange of notes نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
differential compression check ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
referee در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
reports گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
quasi contract عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
demarkation line خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
ascendancy بالا
on high در بالا
ascendency بالا
outreach بالا
upper بالا
galleries لژ بالا
gallery لژ بالا
overhead بالا
high بالا
upside بالا
highest بالا
overtone بالا تن
in old age [in great age] در سن بالا
overtones بالا تن
balconies لژ بالا
balcony لژ بالا
aweigh بالا
headwater بالا اب
upped رو به بالا
uppermost از بالا
aloft بالا
overhead سر بالا
over بالا
lever bridge پل بالا رو
over- بالا
above در بالا
upped بالا
up stairs بالا
superincumbent از بالا
up بالا
upping بالا
at a great age در سن بالا یی
atop بالا
up there ان بالا
upping رو به بالا
up رو به بالا
upper limit حد بالا
highs بالا
top بالا
uplift بالا بردن
promoting بالا بردن
upheaval بالا امدن
upheavals بالا امدن
radius زند بالا
aspires بالا رفتن
bottom up از پایین به بالا
promotes بالا بردن
aspired بالا رفتن
aspiring بالا رفتن
Mt بالا رفتن
Mts بالا رفتن
elevate بالا بردن
elevates بالا بردن
promote بالا بردن
promoted بالا بردن
at the utmost دست بالا
elevating بالا بردن
heave بالا کشیدن
heaved بالا کشیدن
aspire بالا رفتن
jack بالا بردن
jacks بالا بردن
atop بطرف بالا
booster بالا برنده
top down از بالا به پایین
top-down از بالا به پایین
spec مشخصات بالا
abovestairs طبقه بالا
boosters بالا برنده
toss بالا انداختن
tossed بالا انداختن
tossing بالا انداختن
tosses بالا انداختن
hoist بالا بردن
hoist بالا کشیدن
hoisted بالا بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com