Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English
Persian
fill
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fills
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
Other Matches
right
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
softest
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
ascii
حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
scalable font
روش شرح نوشتار طوری که میتواند حروف با اندازههای مختلف ایجاد کند
justifies
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifying
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justify
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
spaces
فضای خالی بین حروف یا خط ها
space
فضای خالی بین حروف یا خط ها
cards
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
card
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
spacing
فضای خالی قرار دادن بین حروف یا خط های متن چاپ شده
floating
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
nothing was left over
چیزی باقی نماند
palaver
پر حرفی کردن
Suit the action to the word.
حرفی را فورا" عملی کردن
telnet
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
to be sparing of words
مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
to make a remark
حرفی زدن افهار نظری کردن
readout
وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند
block letter
حروف درشت وسیاه نوعی حروف بدون زیر وزبر
self-
سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
separated
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
inferior figures
حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند.
shift key
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
normalising
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalize
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalizes
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
monotype
ماشین حروف ریزی و حروف چینی
normalises
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalised
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
formats
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
format
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
graphics
ترمینال ویدیو متن که حروف نمایش داده شده آن از محدود حروف گرافیکی و نه متن هستند
users
حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
user
حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
types
حروف چاپی حروف چاپ
case
حروف بزرگ یا حروف معمولی
type
حروف چاپی حروف چاپ
typed
حروف چاپی حروف چاپ
cases
حروف بزرگ یا حروف معمولی
vacancy
محل خالی جای خالی
vacancies
محل خالی جای خالی
tiles
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
non destructive cursor
صفحه نمایش که حروف پیشین را هنگام نمایش حروف جدید برگرداند
deflating
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
shake down
جیب کسی را کاملا خالی کردن بیتوته کردن
deflates
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
let out
خالی کردن
venting
خالی کردن
depleted
خالی کردن
depletes
خالی کردن
depleting
خالی کردن
clear out
خالی کردن
clear-out
خالی کردن
to clear out
خالی کردن
vents
خالی کردن
vacated
خالی کردن
vacates
خالی کردن
drain
خالی کردن اب
drained
خالی کردن اب
to work off
خالی کردن
draining
خالی کردن اب
drains
خالی کردن اب
vented
خالی کردن
vent
خالی کردن
let off
خالی کردن
give way
جا خالی کردن
evacuating
خالی کردن
evacuates
خالی کردن
evacuate
خالی کردن
to cleanovt
خالی کردن
purge
خالی کردن
purged
خالی کردن
purges
خالی کردن
evacuated
خالی کردن
unload
خالی کردن
unloaded
خالی کردن
vacate
خالی کردن
assoil
خالی کردن
discharges
خالی کردن
vacating
خالی کردن
to offload
خالی کردن
discharge
خالی کردن
to load off
خالی کردن
to give vent to one's wrath
دق دل را خالی کردن
unloads
خالی کردن
to play a gun on
خالی کردن
knock out
خالی کردن
deplete
خالی کردن
turn out
<idiom>
خالی کردن
dead type
حروف پخش کردن
spoonerism
اشتباه در تلفظ حروف تعویض حروف در تلفظ برحسب تصادف
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
To vacate the field .
میدان را خالی کردن
unload
خالی کردن اندوه
discharge
خالی کردن گلوله
decanted
اهسته خالی کردن
decanting
اهسته خالی کردن
flinched
شانه خالی کردن
decants
اهسته خالی کردن
vent
خالی کردن خشم
unload
خالی کردن بار
discharge
خالی کردن باتری
weasel
شانه خالی کردن
weasels
شانه خالی کردن
to vent oneself
دل خود را خالی کردن
desolate
خالی از سکنه کردن
flinching
شانه خالی کردن
beat
شانه خالی کردن
To let off steam . To get it off ones chest.
دل خود را خالی کردن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
shirk
شانه خالی کردن
lade
با ملاقه خالی کردن
flinches
شانه خالی کردن
cop-out
شانه خالی کردن
flinch
شانه خالی کردن
decant
اهسته خالی کردن
repudiate
شانه خالی کردن
flecker
خال خالی کردن
quails
شانه خالی کردن
to open one's mind
دل خود را خالی کردن
shirked
شانه خالی کردن از
shirk
شانه خالی کردن از
to let off
خالی کردن بخشودن
bleneh
شانه خالی کردن
shrink
شانه خالی کردن از
unpeople
خالی از سکنه کردن
shrinks
شانه خالی کردن از
shrinking
شانه خالی کردن از
relieve one's feeling
دل خود را خالی کردن
dispeople
خالی ازسکنه کردن
pump
با تلمبه خالی کردن
pumped
با تلمبه خالی کردن
elutriate
اهسته خالی کردن
pumps
با تلمبه خالی کردن
shirking
شانه خالی کردن از
shirks
شانه خالی کردن از
to touch off
درکردن خالی کردن
walk out on
خالی ازسکنه کردن
quail
شانه خالی کردن
to break bulk
خالی کردن بار
disgorge
خالی کردن ریختن
exhaustible
قابل خالی کردن
evade
شانه خالی کردن
diffusion
خالی کردن بار
disgorged
خالی کردن ریختن
disgorges
خالی کردن ریختن
disgorging
خالی کردن ریختن
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
velarize
حروف را از کام تلفظ کردن
let off
<idiom>
خالی کردن (تفنگ)،منبسط کردن
tipping
خالی کردن سرازیر کردن نوک
tip
خالی کردن سرازیر کردن نوک
poop
باد وگازمعده را خالی کردن
To clean someone out.
جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
emptier
خالی کردن تهی شدن
empties
خالی کردن تهی شدن
deflate
باد چیزی را خالی کردن
to c. ata difficulty
ازسختی شانه خالی کردن
emptiest
خالی کردن تهی شدن
to emtpy
[your]
glass in one gulp
[at a gulp]
جام را یک نفس خالی کردن
empty
خالی کردن تهی شدن
poops
باد وگازمعده را خالی کردن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
hollow
پوک شدن خالی کردن
let down
باد
[لاستیک را]
خالی کردن
emptied
خالی کردن تهی شدن
hollows
پوک شدن خالی کردن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
alphameric
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
to page up type
حروف چیده را صفخه بندی کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
flush
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
asterisks
پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
eviscerate
خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
flushes
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com