Dictiornary-Farsi | پزشک ارشد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 138 (7 milliseconds)

English	Persian
surgeon general	پزشک ارشد


Other Matches

classy	ارشد
eldest	ارشد
senior	ارشد
seniors	ارشد
commander	ارشد
commanders	ارشد
majoring	ارشد
majored	ارشد
firstborn	ارشد
major	ارشد
higher up	ارشد
first begotten	ارشد
elder	ارشد
superior	ارشد برتر
superiors	ارشد برتر
firstborn	فرزند ارشد
brass	افسر ارشد
senior officer	افسر ارشد
Sr	مخفف ارشد
higher up	عضو ارشد
prefects	افسر ارشد
majored	طویل ارشد
prefect	افسر ارشد
superordinates	ارشد فرمانفرما
primate	کشیش ارشد
major	طویل ارشد
superordinate	ارشد فرمانفرما
majoring	طویل ارشد
senior members	اعضای بالارتبه یا ارشد
field grade	افسر ارشد ارتش
service officer	افسر ارشد نگهبان
mate's receipt	رسیدافسر ارشد کشتی
brass hat	افسر ارشد ارتش
brass hats	افسر ارشد ارتش
prelate	اسقف اعظم کشیش ارشد
prince royal	پسر ارشد پادشاه انگلیس
master sergeant	استوار ارشد نیروی زمینی
prelates	اسقف اعظم کشیش ارشد
dauphin	عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
primogeniture	حق فرزند ارشد ذکور نسبت به تمام ارث (در قدیم)
physician	پزشک
medical man	پزشک
docs	پزشک
medical officer	پزشک
doc	پزشک
master physician	سر پزشک
physicians	پزشک
interne	پزشک
medical officer	سر پزشک
chiropodists	پزشک پا
aesculapian	پزشک
medic	پزشک
chiropodist	پزشک پا
practitioner	پزشک
practitioners	پزشک
table money	فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
physician in attendance	پزشک معالج
neuropathist	پزشک اعصاب
medico legal examiner	پزشک قانونی
medico	پزشک طبیب
medicine man	پزشک قبیله
a fake doctor	پزشک قلابی
doctor-to-be	پزشک آینده
psychopathist	پزشک دیوانگان
ophthalmologist	چشم پزشک
family doctor	پزشک خانواده
practitioner	دندان پزشک
doctor	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
doctoring	پزشک دکتر
doctors	پزشک دکتر
general practitioner	پزشک عمومی
alienist	پزشک دیوانگان
aurist	پزشک گوش
farriers	دام پزشک
farrier	دام پزشک
family doctors	پزشک خانواده
surgeon	پزشک جراح
surgeons	پزشک جراح
oculist	چشم پزشک
oculists	چشم پزشک
practitioner	دام پزشک
practitioners	دندان پزشک
practitioners	دام پزشک
doctor to the company	پزشک شرکت
house physician	پزشک مقیم
mad doctor	پزشک دیوانگان
certificate of a doctor	گواهی پزشک
medical examiner	پزشک قانونی
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
practician	پزشک دست در کار
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
medicaster	پزشک زبان باز
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
internist	پزشک امراض داخلی
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
extern	کمک پزشک روزانه
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
take medical a	به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
veterinarian	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
veterinarians	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
elder	ارشد کلیسا شیخ کلیسا
pathologist	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
master at arms	درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو