English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
family doctor پزشک خانواده
family doctors پزشک خانواده
Other Matches
rule the roost <idiom> عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
medical man پزشک
medical officer سر پزشک
medical officer پزشک
practitioners پزشک
medic پزشک
docs پزشک
doc پزشک
master physician سر پزشک
practitioner پزشک
chiropodists پزشک پا
physician پزشک
physicians پزشک
chiropodist پزشک پا
aesculapian پزشک
interne پزشک
doctoring پزشک دکتر
doctored پزشک دکتر
doctor پزشک دکتر
physician in attendance پزشک معالج
doctors پزشک دکتر
doctor to the company پزشک شرکت
aurist پزشک گوش
alienist پزشک دیوانگان
house physician پزشک مقیم
mad doctor پزشک دیوانگان
medical examiner پزشک قانونی
general practitioner پزشک عمومی
medicine man پزشک قبیله
medico پزشک طبیب
medico legal examiner پزشک قانونی
neuropathist پزشک اعصاب
ophthalmologist چشم پزشک
psychopathist پزشک دیوانگان
surgeon general پزشک ارشد
certificate of a doctor گواهی پزشک
farrier دام پزشک
oculist چشم پزشک
oculists چشم پزشک
practitioners دام پزشک
practitioners دندان پزشک
practitioner دام پزشک
practitioner دندان پزشک
a fake doctor پزشک قلابی
surgeons پزشک جراح
surgeon پزشک جراح
doctor-to-be پزشک آینده
farriers دام پزشک
obstetricians پزشک متخصص زایمان
practician پزشک دست در کار
physician in ordinary پزشک رسمی یا همیشگی
pediatrician پزشک متخصص اطفال
iatrogenic illness بیماری پزشک زاد
neuropsychiatrist پزشک اعصاب و روان
general practitioner پزشک بیماریهای عمومی
medicaster پزشک زبان باز
internist پزشک امراض داخلی
esculapian وابسته به دارگونه طب پزشک
extern کمک پزشک روزانه
lay analyst روانکاو غیر پزشک
psychiater پزشک ناخوشی دماغی
obstetrician پزشک متخصص زایمان
syrinx استاخ پزشک ایطالیایی
to take medical advice با پزشک مشورت کردن
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
flight surgeon افسر پزشک نیروی هوایی
the doctor ordered an ointment پزشک مرهم تجویز کرد
woman doctor پزشک زن حکیم خانم طبیبه
anesthetist پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
eustachian پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill] قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
accoucheur پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
surgeon general رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
unless otherwise prescibed [by the doctor] مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
take medical a به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
veterinarian پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
veterinarians پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
There is one physician for every 260 inhabitants. برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
gens خانواده
clan خانواده
family خانواده
household خانواده
menage خانواده
wife خانواده
ilk خانواده
households خانواده
families خانواده
clans خانواده
member of a family عضو خانواده
familial مربوط به خانواده
strips موسس خانواده
paterfamilias سالار خانواده
matronymic family خانواده مادرنامی
family planning تنظیم خانواده
type font خانواده حروف
lanthanide series خانواده لانتانیدها
home visit بازدید خانواده
motorola 000 family خانواده موتورولا
mustelidea خانواده سمور
royalties از خانواده سلطنتی
nuclear families خانواده هستهای
horseflesh خانواده اسب
zinnia خانواده گل اهاری
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
sheik رئیس خانواده
turnix خانواده بلدرچین
turnicidae خانواده بلدرچین
to maintain one's family خانواده خود را
the girls دخترهای یک خانواده
broken homes خانواده گسیخته
nuclear family خانواده هستهای
patriarchs رئیس خانواده
royalty از خانواده سلطنتی
crustacean خانواده خرچنگ
crustaceans خانواده خرچنگ
patriarchate ریاست خانواده
patronymic family خانواده پدرنامی
patriarch رئیس خانواده
penates خدایان خانواده
computer family خانواده کامپیوتر
bring home the bacon <idiom> نانآور خانواده
broken home خانواده گسیخته
circuit family خانواده مداری
crustaceous خانواده خرچنگ
culex خانواده پشه
culicidae خانواده پشه
batrachia خانواده غوکان
ecomania بیزاری از خانواده
arachnida خانواده کارتنه
extended family خانواده گسترده
crustacea خانواده خرچنگ
cruciferae خانواده چلیپاییان
citrus خانواده مرکبات
clannishness خانواده پرستی
clansman عضو خانواده
nation خانواده طایفه
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
nations خانواده طایفه
family expenditure هزینه خانواده
family budget بودجه خانواده
subfamily خانواده فرعی
sheikh رئیس خانواده
actinide series خانواده اکتینیدها
matriarch رئیسه خانواده
sheiks رئیس خانواده
goodman بزرگ خانواده
font family خانواده فونت
sheikhs رئیس خانواده
apiaceae خانواده چتریان
gas family خانواده گاز
paterfamilias بزرگ خانواده
family law حقوق خانواده
family of computers خانواده کامپیوترها
matriarchs رئیسه خانواده
family structure ساخت خانواده
accipitres خانواده لاشخوران
family therapy خانواده درمانی
urticaceous وابسته به خانواده گزنه
mangrove خانواده شاه پسند
mangroves خانواده شاه پسند
viverrine خانواده گربه زباد
royalty اعضای خانواده سلطنتی
born in the purpule عضو خانواده سلطنتی
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
canine وابسته به خانواده سگ سگ مانند
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
royalties اعضای خانواده سلطنتی
family men مرد خانواده - دوست
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
family man مرد خانواده - دوست
materfamilas مادر خانواده کدبانو
family planning برنامه ریزی خانواده
patriarch رئیس خانواده یا طایفه
saltbush خانواده گیاهان قازایاغی
salicaceous وابسته به خانواده بید
pyralidid خانواده بزرگی ازپروانه ها
cycas گیاه از خانواده سیکاس
ganoidei خانواده سگ ماهی مینافلسان
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
apiaceous وابسته به خانواده چتریان
family size تعداد افراد خانواده
patriarchs رئیس خانواده یا طایفه
napoleonic وابسته به خانواده ناپلئون
lobelia خانواده گیاهان لوبلیا
lady bird سوسک خانواده Coccinellidae
acalephe خانواده گزنه دریایی
lady beetle سوسک خانواده Coccinellidae
nabid خانواده کک و ساس و حشرات
acarina خانواده کرم جرب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com