Dictiornary-Farsi | پزشک دکتر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 112 (7 milliseconds)

English	Persian
doctor	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
doctoring	پزشک دکتر
doctors	پزشک دکتر


Other Matches

doc	دکتر
docs	دکتر
medico	دکتر
physician	دکتر
physicians	دکتر
physician	دکتر داروساز
physicians	دکتر داروساز
l.l.d	دکتر در حقوق
doctor in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
Go and fetch a doctor!	برو یک دکتر بیاور!
physician in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
Fetch a doctor at once.	زود یک دکتر پیدا کن بیاور
The doctor is a busy man .	دکتر سرش شلوغ است
He has been to see the doctor.	او [مرد] نزد دکتر بود.
practice fee	دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
ENT physician	دکتر گوش و حلق و بینی [پزشکی]
We sent for the doctor.	برای ما این دکتر را صدا کردند.
ENT specialist	دکتر متخصص گوش و حلق و بینی [پزشکی]
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
master physician	سر پزشک
physician	پزشک
medical man	پزشک
medical officer	سر پزشک
physicians	پزشک
practitioner	پزشک
aesculapian	پزشک
interne	پزشک
docs	پزشک
chiropodists	پزشک پا
medic	پزشک
doc	پزشک
practitioners	پزشک
medical officer	پزشک
chiropodist	پزشک پا
a fake doctor	پزشک قلابی
doctor-to-be	پزشک آینده
practitioners	دام پزشک
family doctors	پزشک خانواده
neuropathist	پزشک اعصاب
medico legal examiner	پزشک قانونی
family doctor	پزشک خانواده
medico	پزشک طبیب
medicine man	پزشک قبیله
medical examiner	پزشک قانونی
mad doctor	پزشک دیوانگان
general practitioner	پزشک عمومی
alienist	پزشک دیوانگان
aurist	پزشک گوش
certificate of a doctor	گواهی پزشک
doctor to the company	پزشک شرکت
ophthalmologist	چشم پزشک
house physician	پزشک مقیم
oculist	چشم پزشک
oculists	چشم پزشک
surgeon general	پزشک ارشد
surgeon	پزشک جراح
practitioner	دندان پزشک
practitioner	دام پزشک
farrier	دام پزشک
psychopathist	پزشک دیوانگان
physician in attendance	پزشک معالج
surgeons	پزشک جراح
farriers	دام پزشک
practitioners	دندان پزشک
An apple a day keeps the doctor away. <proverb>	با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
extern	کمک پزشک روزانه
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
medicaster	پزشک زبان باز
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
internist	پزشک امراض داخلی
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
practician	پزشک دست در کار
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
veterinarians	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
take medical a	به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
veterinarian	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
pathologists	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن