Dictiornary-Farsi | پزشک دیوانگان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 95 (6 milliseconds)

English	Persian
alienist	پزشک دیوانگان
mad doctor	پزشک دیوانگان
psychopathist	پزشک دیوانگان


Other Matches

booby hatch	نوانخانه دیوانگان
straightjacket	ژاکت ویژه خفت کردن دیوانگان
straitjacket	ژاکت ویژه خفت کردن دیوانگان
doc	پزشک
docs	پزشک
medic	پزشک
master physician	سر پزشک
aesculapian	پزشک
medical officer	پزشک
medical man	پزشک
interne	پزشک
medical officer	سر پزشک
practitioners	پزشک
practitioner	پزشک
physicians	پزشک
physician	پزشک
chiropodists	پزشک پا
chiropodist	پزشک پا
physician in attendance	پزشک معالج
ophthalmologist	چشم پزشک
doctor-to-be	پزشک آینده
medico legal examiner	پزشک قانونی
medico	پزشک طبیب
medicine man	پزشک قبیله
medical examiner	پزشک قانونی
a fake doctor	پزشک قلابی
surgeon general	پزشک ارشد
neuropathist	پزشک اعصاب
doctor to the company	پزشک شرکت
oculist	چشم پزشک
oculists	چشم پزشک
general practitioner	پزشک عمومی
practitioner	دام پزشک
practitioners	دندان پزشک
practitioners	دام پزشک
practitioner	دندان پزشک
farrier	دام پزشک
farriers	دام پزشک
doctors	پزشک دکتر
doctoring	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
doctor	پزشک دکتر
surgeons	پزشک جراح
aurist	پزشک گوش
house physician	پزشک مقیم
surgeon	پزشک جراح
family doctor	پزشک خانواده
certificate of a doctor	گواهی پزشک
family doctors	پزشک خانواده
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
medicaster	پزشک زبان باز
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
internist	پزشک امراض داخلی
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
practician	پزشک دست در کار
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
extern	کمک پزشک روزانه
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
take medical a	به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
veterinarian	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
veterinarians	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
pathologist	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن