English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
English Persian
put down پست کردن کاهش دادن
put-down پست کردن کاهش دادن
put-downs پست کردن کاهش دادن
Search result with all words
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
Other Matches
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
decrease کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
decreased کاهش دادن کاهش
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
lessens کاهش دادن
lessened کاهش دادن
lessening کاهش دادن
palliation کاهش دادن
lessen کاهش دادن
to cut down [on] something چیزی را کاهش دادن
credit squeeze کاهش دادن اعتبار
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
to cut something چیزی را کاهش دادن
devaluation کاهش دادن ارزش پول
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
damping vane پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
abate بزورتصرف کردن کاهش
abated بزورتصرف کردن کاهش
abates بزورتصرف کردن کاهش
abating بزورتصرف کردن کاهش
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
to kern a letter فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
compacting کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacts کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to anneal سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
decline کاهش
subraction کاهش
falling-off کاهش
falling off کاهش
spoiled کاهش
devaluation کاهش
spoil کاهش
rebates کاهش
slow down کاهش
mitigation کاهش
reduction کاهش
wastage کاهش
acceptances کاهش
subtraction کاهش
diminution کاهش
dampest کاهش
depreciatory کاهش
shrinkage کاهش
dampers کاهش
damp کاهش
reduce/enlarge کاهش
rebate کاهش
spoils کاهش
acceptance کاهش
declining کاهش
slowdowns کاهش
spoiling کاهش
downturns کاهش
imminution کاهش
downturn کاهش
scale down کاهش
attenuation کاهش
deduction کاهش
subrtraction کاهش
decreased کاهش
declines کاهش
abatement کاهش
decrease کاهش
declined کاهش
degression کاهش
concession کاهش
decreases کاهش
reductions کاهش
relief کاهش
slowdown کاهش
decrement کاهش
shrink کاهش یافتن
tax cuts کاهش مالیات
tax deduction کاهش مالیات
depopulation کاهش نفوس
rebate تخفیف کاهش
indiminishable کاهش ناپذیر
decrease in value کاهش ارزش
decrement میزان کاهش
wage cuts کاهش دستمزد
slakes کاهش فرونشستن
slaked کاهش فرونشستن
slake کاهش فرونشستن
extinction کاهش نور
intensity decrease کاهش شدت
prereduction کاهش اولیه
reducing کاهش یافتن
abatement کاهش الودگی
devaluation کاهش نرخ
waning کاهش یافتن
reductions کاهش احیاء
reduce کاهش یافتن
wanes کاهش یافتن
waned کاهش یافتن
wane کاهش یافتن
deceleration کاهش سرعت
waney کاهش یافته
wany کاهش یافته
rebates تخفیف کاهش
decrementation کاهش پلهای
scale down کاهش تدریجی
lapse time زمان کاهش
lapse rate اهنگ کاهش
price reduction کاهش قیمت
anaphrodisia کاهش شهوت
reduces کاهش یافتن
reduction کاهش احیاء
reductionism کاهش گری
deduction کاهش تفریق
easing کاهش درد
drop in temperature کاهش دما
fall in temperature کاهش دما
dishoarding کاهش ذخیره
dishoarding کاهش اندوخته
detraction کاهش کسرشان
abatable کاهش پذیر
easement کاهش درد
drive reduction کاهش سائق
palliation کاهش درد
decrease کاهش یافتن
palliator کاهش دهنده
reduction factor ضریب کاهش
speed reduction کاهش سرعت
disinvestment کاهش سرمایه
reduction of armamentes کاهش تسلیحات
mark down کاهش قیمتها
reduction ratio نسبت کاهش
mark down کاهش قیمت
minuend کاهش یاب
scale down کاهش مقیاس
decreased کاهش یافتن
reductional تبدیل کاهش
disinflation کاهش تورم
taper off کاهش یافتن
alleviation کاهش درد
logarithmic decrement کاهش لگاریتمی
decreases کاهش یافتن
disinflation کاهش ورم
depreciation کاهش بها
monetary contraction کاهش پول
abatement [of pain] کاهش درد
shrinking کاهش یافتن
relief [from pain] کاهش درد
clemmensen reduction کاهش کلمنسنی
shrinks کاهش یافتن
detraction کاهش توجه
mitigative مایه کاهش
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
reduction تحویل استحاله کاهش
contractura [کاهش میله ستون در کف]
extenuation کاهش اهمیت جرم
reducible representation نمایش کاهش پذیری
reductions تحویل استحاله کاهش
attrition کاهش توان رزمی
correction for attenuation اصلاح برای کاهش
redox reaction واکنش اکسایش- کاهش
decrease کاهش یافتن یا کم شدن
hypoxemia کاهش اکسیژن بافت
work decrement کاهش بازده کار
devaluation کاهش ارزش پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com