English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
recriminative پس دهنده بد گویی یا تهمت
Other Matches
recriminatory پس دهنده بد گویی یاتهمت
chiromancy پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
scandal تهمت تهمت زدن
scandals تهمت تهمت زدن
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
libeling تهمت
false accusation تهمت
false allegation تهمت
scandal تهمت
recrimination رد تهمت
slandering تهمت
libel تهمت
information تهمت
libelling تهمت
scandals تهمت
slander تهمت
imputative تهمت زن
libelled تهمت
slandered تهمت
defamation تهمت
recriminations رد تهمت
accusations تهمت
accusation تهمت
libeled تهمت
libels تهمت
slurring تهمت
slurred تهمت
slur تهمت
slurs تهمت
accusal تهمت
delation تهمت
delator تهمت زن
slanders تهمت
to stab in the back تهمت
slandered تهمت یا افترا
calumny بهتان تهمت
slandered تهمت زدن
accusers تهمت زننده
accuser تهمت زننده
imputative تهمت امیز
accuse تهمت زدن
counterenarge تهمت متقابله
calumnious تهمت زننده
criminal allegation تهمت جزائی
libelant تهمت زننده
recrimination تهمت متقابل
noise شایعه و تهمت
to badmouth تهمت زدن
abusive تهمت تعدی
mudslinger تهمت زدن
stigmatic در معرض تهمت
slander تهمت زدن
traducer تهمت زن مفتری
libellant تهمت زننده
recriminations تهمت متقابل
stigmatist در معرض تهمت
scandalized تهمت ناروازدن به
incriminated تهمت زدن به
incriminates تهمت زدن به
slanders تهمت زدن
scandalizing تهمت ناروازدن به
incriminating تهمت زدن به
accuses تهمت زدن
scandalised تهمت ناروازدن به
scandalizes تهمت ناروازدن به
accusing تهمت آمیز
appellant تهمت زننده
scandalises تهمت ناروازدن به
scandalising تهمت ناروازدن به
scandalize تهمت ناروازدن به
slander تهمت یا افترا
incriminate تهمت زدن به
accusant تهمت زننده
noises شایعه و تهمت
taxes ملامت تهمت
taxed ملامت تهمت
tax ملامت تهمت
slandering تهمت یا افترا
slandering تهمت زدن
counter charge تهمت متقابله
countercharge تهمت متقابله
calumnies بهتان تهمت
criminative تهمت امیز
inculpatory تهمت امیز
slanders تهمت یا افترا
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
bring off از تهمت تبرئه شدن
to point the finger at somebody به کسی تهمت زدن
self accusation عمل تهمت زدن به خویشتن
task تهمت زدن تحمیل کردن
tasks تهمت زدن تحمیل کردن
trump up دروغ بافتن تهمت زدن
inculpate تهمت زدن به مقصر دانستن
allegation [against somebody] تهمت [اتهام] [در برابر کسی] [ قانون]
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
smear word عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
to sue somebody for libel [slander] از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
Your slander is completely preposterous . تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
pauciloquy کم گویی
soliloquy تک گویی
plain speaking رک گویی
outdpokenness رک گویی
downrightness رک گویی
to stab in the back بد گویی
one would say گویی
so to peaking گویی
soliloquies تک گویی
scandal بد گویی
ingenuousness رک گویی
as thought گویی
candour رک گویی
laconic speech کم گویی
hypophrasia کم گویی
hypologia کم گویی
knop گویی
candor رک گویی
scandals بد گویی
free spokenness رک گویی
reticency سکوت کم گویی
ranten بیهوده گویی
revilement ناسزا گویی
metonymy به تقریب گویی
missatement خلاف گویی
rodomontade گزاف گویی
incoherence گسسته گویی
gossips اراجیف بد گویی
gossiping اراجیف بد گویی
gossiped اراجیف بد گویی
gossip اراجیف بد گویی
open heartedness رک گویی صداقت
rhodomontade گزاف گویی
tautologize مکرر گویی
knocks بد گویی کردن از
knocked بد گویی کردن از
knock بد گویی کردن از
poeticism شعر گویی
disclosures بی پرده گویی
self contradiction تناقض گویی
disclosure بی پرده گویی
wit بذله گویی
wits بذله گویی
jest بذله گویی
so to speak چنانکه گویی
overstatement گزافه گویی
soliloquize تک گویی کردن
somniloquy or quence سخن گویی
overstatements گزافه گویی
jests بذله گویی
scandalum magnatum بد گویی از بزرگان
ellipsis بریده گویی
stilted speech مطنطن گویی
pseudology دروغ گویی
prate یاوه گویی
invective ناسزا گویی
rants بیهوده گویی
cluttering بریده گویی
knobs دستگیره گویی
knob دستگیره گویی
idioglossia نامفهوم گویی
contradictions خلاف گویی
contradiction خلاف گویی
gratulation تبریک گویی
ranting بیهوده گویی
ranted بیهوده گویی
piffle مهمل گویی
reticence سکوت کم گویی
jocose بذله گویی
irony وارونه گویی
ironies وارونه گویی
jocosely بذله گویی
exaggeration گزافه گویی
rant بیهوده گویی
free spokenness ساده گویی
facetiousness بذله گویی
leasing دروغ گویی
witticism بذله گویی
witticisms بذله گویی
agitolalia شتابان گویی
tachylalia شتابان گویی
tachyphemia شتابان گویی
divagation پریشان گویی
extemporization بالبداهه گویی
door-knob دستگیره گویی
echophrasia پژواک گویی
echolalia پژواک گویی
divination غیب گویی
ambage ابهام گویی
repetitions باز گویی
to speak ill of بد گویی کردن از
logorrhea پراکنده گویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com