Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
remainder
پس مانده غیر قابل مصرف
Other Matches
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
utilizable
<adj.>
قابل مصرف
useful
<adj.>
قابل مصرف
applicable
<adj.>
قابل مصرف
utilisable
[British]
<adj.>
قابل مصرف
usable
<adj.>
قابل مصرف
suitable
<adj.>
قابل مصرف
utilizable
قابل استفاده مصرف
usable
قابل استفاده مصرف کردنی
useable
قابل استفاده مصرف کردنی
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
hards
پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
idle balance
مانده راکد مانده غیرفعال
power consumer
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
rinsing
پس مانده ابکشی پس مانده
retort residue
ته مانده یا پس مانده قرع
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
craft reimbursable supply
اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
balances
مانده
refuse
پس مانده
loose end
ته مانده
leavings
ته مانده
leavings
پس مانده
loose ends
ته مانده
fag end
ته مانده
fag ends
ته مانده
wearied
مانده
refused
پس مانده
riffraff
ته مانده
orts
پس مانده
residue
پس مانده
residue
مانده
offscourings
پس مانده
weary
مانده
residues
پس مانده
residues
مانده
residue
ته مانده
balance
مانده
refuses
پس مانده
refusing
پس مانده
tailling
پس مانده
tailing
پس مانده
residues
ته مانده
remainder
مانده
dreg
پس مانده
scum
پس مانده
oversize materials rejects
مانده
silt
ته مانده
leftovers
پس مانده
leftover
پس مانده
scrap
ته مانده
scrapped
ته مانده
scrapping
ته مانده
scraps
ته مانده
recrementitious
پس مانده
recrement
پس مانده
outworn
مانده
heel tap
ته مانده
dross
پس مانده
heels
پس مانده
heel
پس مانده
draff
پس مانده
residve
پس مانده
wearying
مانده
residual
مانده
fordone
مانده
wearies
مانده
picking
پس مانده
forwearied
مانده
residual
ته مانده
knub
پس مانده
forworn
مانده
played out
مانده
deposit
پس مانده
deposits
پس مانده
remanence
مانده
remanent
پس مانده
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
breezes
پس مانده ذغال
residual deviation
انحراف مانده
residual
پس مانده ته نشین
residual discharge
تخلیه مانده
breeze
پس مانده ذغال
residual current
جریان مانده
residual bitumen
قیر ته مانده
ort
پس مانده غذا
relative harmonic content
مانده نسبی
reflex reserve
پس مانده بازتاب
included
تو گذاشته تو مانده
remanence
مغناطیس مانده
residual error
خطای مانده
breezed
پس مانده ذغال
virginal
باکره مانده
surplus
باقی مانده
surpluses
باقی مانده
backwards
عقب مانده
positive balance
مانده مثبت
poor countries
عقب مانده
frustrated
عقیم مانده
scantling
باقی مانده
behind
عقب مانده
autistic
در خود مانده
lagging
عقب مانده
debris
مانده طبیعی
residuum
پس مانده تقطیر
debris
باقی مانده
behinds
عقب مانده
residual magnetic induction
مغناطیس مانده
residual magnetization
مغناطیس مانده
residual magnetism
مغناطیس مانده
residual schizophrenia
اسکیزوفرنی مانده
extant
باقی مانده
residual stress
تنش پس مانده
breezing
پس مانده ذغال
excrement
پس مانده فضله
to knock up
مانده شدن
the work was paralysed
کارناقص مانده
stay behind
عقب مانده
underdeveloped
عقب مانده
residues
پس مانده تقطیر
holdover
باقی مانده
Two more days to go before (until). . .
دوروز مانده تا ...
remnant
باقی مانده
remnants
باقی مانده
remains
باقی مانده
coke breeze
پس مانده ذغال کک
ladle skull
ته مانده پاتیل
left over
باقی مانده
cash balance
مانده نقدی
holdovers
باقی مانده
within an ace of
ذرهای مانده به
backward
عقب مانده
balance due
مانده معوق
available balance
مانده موجود
leftovers
پس مانده غذا
leftover
پس مانده غذا
job lots
ته مانده انبار
job lot
ته مانده انبار
rejects
مانده
[اجناس]
gleanings
ته مانده درو
culls
مانده
[اجناس]
greaves
پس مانده پیه
harmonic content
مانده هارمونیک
idle balance
مانده بیکار
ace
ذرهای مانده
aces
ذرهای مانده
distortion factor
مانده نسبی
dregs
باقی مانده
debt balance
مانده بدهکار
balances
مانده برابرکردن
credit balance
مانده بستانکار
active balance
مانده فعال
active balance
مانده مثبت
negative balance
مانده منفی
adverse balance
مانده منفی
pitch
ته مانده تقطیر
balance of account
مانده حساب
accoutn balance
مانده حساب
balance
مانده برابرکردن
residue
پس مانده تقطیر
pitches
ته مانده تقطیر
retarded
عقب مانده
remainder
باقی مانده
antepenultimate
دو تا به اخر مانده
patenting
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
patents
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
residual current state
رژیم جریان مانده
transient decay current
جریان مانده میرا
odd come short
زیادی باقی مانده
residual value
مقدار باقی مانده
memorising
باقی مانده در حافظه
residuary
موصی له باقی مانده
spinsters
دختر خانه مانده
Christmas is two weeks away .
دوهفته به کریسمس مانده
residual charge
بار الکتریکی مانده
he is well preserved
خوب مانده است
foots of sugar
پس مانده یا سلف قند
familial retardate
عقب مانده تباری
residues
قسمت باقی مانده
residue
قسمت باقی مانده
memorised
باقی مانده در حافظه
memorises
باقی مانده در حافظه
memorize
باقی مانده در حافظه
memorized
باقی مانده در حافظه
memorizes
باقی مانده در حافظه
memorizing
باقی مانده در حافظه
spinster
دختر خانه مانده
patent
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
stale
مانده بوی ناگرفته
hang over
اثر باقی مانده
real balance effect
اثر مانده واقعی
old maids
دختر خانه مانده
patented
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
old maid
دختر خانه مانده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com