English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English Persian
reverse polarity پلاریته معکوس
Other Matches
polarity پلاریته
polarities پلاریته
magnetic polarity پلاریته مغناطیسی
orthoferrite یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
reversed معکوس
countering معکوس
obverse معکوس
reverse معکوس
reversible معکوس
contrary معکوس
inverse معکوس
reversal معکوس
reversing معکوس
reversals معکوس
counter معکوس
reverses معکوس
countered معکوس
upside down معکوس
conversing معکوس
conversing :معکوس
vice versa معکوس
conversely معکوس
reversion معکوس
reciprocal معکوس
converts معکوس
converting معکوس
converted معکوس
convert معکوس
converse معکوس
converse :معکوس
negative معکوس
converses معکوس
converses :معکوس
conversed معکوس
conversed :معکوس
negatives معکوس
inverse function تابع معکوس
inverse feedback واخوراند معکوس
reverse current جریان معکوس
reverse control کنترل معکوس
inverse relationship ارتباط معکوس
inverse voltage ولتاژ معکوس
retroaction عمل معکوس
back splice پیوند معکوس
reverse bias تغذیه معکوس
invert matrix ماتریس معکوس
invert suger قند معکوس
reversal process جریان معکوس
reverse bias پیشقدر معکوس
reversal film فیلم معکوس
inverted file فایل معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
negative caster گردش معکوس
back conductance برقرسانایی معکوس
back formation اشتقاق معکوس
back resistance مقاومت معکوس
obversion استنتاج معکوس
obcordate قلبی معکوس
negative relation رابطه معکوس
backset معکوس وارونه
reverse osmosis اسمز معکوس
draw back کشیدن معکوس
inverted opening گشایش معکوس
invertible معکوس شدنی
inverter معکوس کننده
inverse ratio نسبت معکوس
inverted structure ساختار معکوس
indian in reverse هندی معکوس
lateral inversion معکوس جانبی
negative correlation همبستگی معکوس
reciprocal متقابل معکوس
inverse واژگونه معکوس
feedback تزویج معکوس
reverse gears دنده معکوس
reverse gear دنده معکوس
countdowns شمارش معکوس
countdown شمارش معکوس
back up معکوس ریختن
conversely بطور معکوس
reverse speed سرعت معکوس
reverse video ویدئوی معکوس
set back معکوس پس زدن
switcheroo عمل معکوس
back-up معکوس ریختن
reversion معکوس کردن
dis- معکوس کردن
reciprocal معکوس دوجانبه
reverse thrust تراست معکوس
opposite روبرو معکوس
reverse slope شیب معکوس
mirroring معکوس نمودن
reversing معکوس کردن
reversing معکوس کننده
reverse pitch گام معکوس
reverses معکوس کردن
reverses معکوس کننده
reversed معکوس کردن
reverse معکوس کننده
reverse معکوس کردن
reversed معکوس کننده
opposites روبرو معکوس
inverse function تابع معکوس [ریاضی]
de- معکوس عمل کردن
inverted file فایل معکوس شده
What invert sugar قند معکوس چیست
reverse flow regin ناحیه جریان معکوس
inverse تابع معکوس [ریاضی]
shift the rudder معکوس کردن سکان
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
reverse video صفحه نمایش معکوس
obvert نتیجه معکوس گرفتن از
reverse current circuit breaker مدارشکن جریان معکوس
retroact عمل معکوس کردن
one's complement معکوس یک عدد دودویی
inverse electrode current جریان الکتردی معکوس
back titration تیتر کردن معکوس
retrogress ترقی معکوس کردن
backfiring نتیجه معکوس گرفتن
backfires نتیجه معکوس گرفتن
backfired نتیجه معکوس گرفتن
backfire نتیجه معکوس گرفتن
retrogressing ترقی معکوس کردن
retrogresses ترقی معکوس کردن
retrogressed ترقی معکوس کردن
complements معکوس یک عدد دودویی
back turns of armature سیمپیچی معکوس ارمیچر
complementing معکوس یک عدد دودویی
inverse current جریان ولتاژ معکوس
inverting circuit مدار معکوس کننده
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
double quartan fever نوبه ربع معکوس
couple back معکوس تزویج شدن
complemented معکوس یک عدد دودویی
complement معکوس یک عدد دودویی
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
high back resistance diode دیود با مفاومت معکوس بالا
high back resistance diode دیود با مقاومت معکوس زیاد
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
backtracking عمل پیمایش معکوس یک لیست
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
aerofoil type offtake regulator دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
NOT function تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
mesfet دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
gate دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
gates دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
convert معکوس کردن تازه کردن
converted معکوس کردن تازه کردن
converting معکوس کردن تازه کردن
converts معکوس کردن تازه کردن
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
recipocal milling فرزکاری متقابل فرزکاری دوجانبه فرزکاری معکوس
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com