Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
accelerating pump
پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
Other Matches
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
auto lean
مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
sludge
لجن غلیظ رسوب مخازن سوخت ناو
fuel oil mixture
مخلوط روغن و سوخت
fuel air mixture ratio
نسبت مخلوط سوخت و هوا
pop
سوخت مخلوط متانول و نیترومتان
popped
سوخت مخلوط متانول و نیترومتان
pops
سوخت مخلوط متانول و نیترومتان
best power mixture
نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
weakest maintained
ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
bronchial tubes
برنشهای متوسط نایژه و مجراهای کوچکی که از آن منشعب میشود
anlage
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
foot block
قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
bed groins
بند کوچکی که بطور موقت جهت بالاامدن سطح اب دردهانه خروجی کانال زده میشود
cookies
فایل کوچکی که هنگام اتصال به یک اینترنت راه دور با استفاده از جستجوگر وصل شده اید ذخیره میشود
cookie
فایل کوچکی که هنگام اتصال به یک اینترنت راه دور با استفاده از جستجوگر وصل شده اید ذخیره میشود
dry ginger
نوشیدنیکف دارکه برای مخلوط کردن ویسکی باسایرنوشیدنیهااستفاده میشود
igniter
ماده بسیار قابل احتراق که باماده ضعیفتر مخلوط میشود
dot
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dotting
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
hand-held
وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
biocidal action
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
write protect
قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
admix
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
air metering force
نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant
سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
atomizer
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomizers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charges
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
pilot tunnel
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
torch pot
[محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
ullage
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
tips
باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
dreggy
غلیظ
concentrated
غلیظ
dense fog
مه بس غلیظ
smoke
مه غلیظ
denser
غلیظ
smokes
مه غلیظ
fulsome
غلیظ
dense
غلیظ
densest
غلیظ
sizy
غلیظ
thick fog
مه غلیظ
grumous
غلیظ
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
inspissation
غلیظ سازی
condensable
غلیظ شدنی
thickener
غلیظ کننده
consomme
ابگوشت غلیظ
thick
غلیظ سفت
incrassate
غلیظ شدن
potage
ابگوشت غلیظ
massy
متراکم غلیظ
thickeners
غلیظ کننده
incrassate
غلیظ گردن
thickest
غلیظ سفت
pea-soupers
مه غلیظ زردرنگ
pea-souper
مه غلیظ زردرنگ
slabs
غلیظ لیز
thicken
غلیظ شدن
slab
غلیظ لیز
thickened
غلیظ شدن
body
غلیظ کردن
bodies
غلیظ کردن
thickens
غلیظ شدن
heavy accent
لهجه غلیظ
pea souper
مه غلیظ زردرنگ
thicker
غلیظ سفت
semiliquid
مایع غلیظ
loblolly
اش اماج غلیظ
caliginous
تار غلیظ
enrichment
غلیظ کردن
concentrations
غلیظ سازی
concentration
غلیظ سازی
burr
غلیظ تلفظ کردن
burred
غلیظ تلفظ کردن
burring
غلیظ تلفظ کردن
cream of lime
دوغاب اهک غلیظ
thickening agent
عامل غلیظ کننده
impaste
رنگ غلیظ زدن به
heavies
غلیظ خواب الود
heaviest
غلیظ خواب الود
heavy
غلیظ خواب الود
burrs
غلیظ تلفظ کردن
heavier
غلیظ خواب الود
Blood is thicker than water .
<proverb>
خون از آب غلیظ تر است.
viscid
غلیظ وشیره مانند
pea soupy
غلیظ و زرد رنگ
smoggy
پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
smoke out
<idiom>
درمه غلیظ گیر کردن
minestrone
سوپ غلیظ سبزی ولوبیاوماکارونی
wilson cloud
نوعی ابر غلیظ و متراکم
syrup
محلول غلیظ قندی دارویی
syrups
محلول غلیظ قندی دارویی
impasto
شیوه رنگ زنی غلیظ
madrilene
ابگوشت غلیظ گوجه فرنگی
sirup
محلول غلیظ قندی دارویی
smallness
کوچکی
littleness
کوچکی
pettiness
کوچکی
exiguity
کوچکی
tininess
کوچکی
emigration
درون کوچکی
sudden
فوری
spots
فوری
urgently
فوری
spot
فوری
immediate
<adj.>
فوری
acute
<adj.>
فوری
prompt
فوری
prompts
فوری
spontaneous
فوری
instanter
فوری
urgent
فوری
prompted
فوری
posthaste
فوری
snap shot
فوری
unintermediate
<adj.>
فوری
instantaneous
<adj.>
فوری
intuitive
<adj.>
فوری
detail
بخش کوچکی از یک شرح
epsilon
مقدار کوچکی از هر چیز
microcephalia
سر کوچکی جمجمه کوچک
overlaying
بخش کوچکی از برنامه
(not a) ghost of a chance
<idiom>
حتی یک شانس کوچکی
overlay
بخش کوچکی از برنامه
detailing
بخش کوچکی از یک شرح
overlays
بخش کوچکی از برنامه
immediate mission
تک فوری هوایی
immediate message
پیام فوری
immediate action
عملیات فوری
prompt delivery
تحویل فوری
emergency priority
تقدم فوری
prompt payment
پرداخت فوری
snap shooter
عکاس فوری
prompt deployment
گسترش فوری
emergency care
مراقبتهای فوری
inst
مخفف فوری
hasty
عجولانه فوری
instantaneous photograph
عکس فوری
speedy trial
دادرسی فوری
snapshots
عکس فوری
urgent priority
تقدم فوری
snapshot
عکس فوری
pistolgraph
عکس فوری
snap shot
عکس فوری
real time
بازده فوری
instantaneous reaction
واکنش فوری
spot test
ازمایش فوری
immediate
خیلی فوری
scram
فوری رفتن
scrams
فوری رفتن
immediate memory
حافظه فوری
cash prompt
نقد فوری
cash spot
نقد فوری
puniness
تازه کاری جوانی کوچکی
parcels
دسته قطعه کوچکی از زمین
lobular
شبیه قطعه کوچکی از چیزی
parcel
دسته قطعه کوچکی از زمین
he has a small p in shimran
او ملک کوچکی درشمیران دارد
landaulet n
گردونه کوچکی که پوششی دارد
card
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
dolly
چرخ کوچکی شبیه قرقره
dollies
چرخ کوچکی شبیه قرقره
cards
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
snapped
گرفتن عکس فوری
quick set
گرفتن فوری بتن
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
pistolgraph
دستگاه عکس فوری
snapshoot
تیر فوری انداختن
snapshoot
عکس فوری گرفتن
snap shot
عکس فوری گرفتن
snap report
گزارش فوری یا انی
ready service
اماده به استفاده فوری
payable immediately
قابل پرداخت فوری
red alerts
آژیر خطر فوری
red alert
آژیر خطر فوری
upsurge
قیام فوری وناگهانی
snapping
گرفتن عکس فوری
the letter is urgent
نامه فوری است
immediate mission
ماموریت فوری هوایی
immediate action
عکس العمل فوری
immediate addressing
ادرس دهی فوری
snap
گرفتن عکس فوری
snaps
گرفتن عکس فوری
vestries
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
kit or kit violon
ویولون کوچکی که پیشترهااموزگاران رقص می نواختند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com